تحلیل مردم شناختی تلویزیون و فرهنگ پذیری در خانواده (مطالعه موردی محله خیابان دولت ، دانش آموزان اول و دوم ابتدایی )

تلویزیون در دنیای امروز، گسترده ترین رسانه است به گونه ای که حتی کامپیوتر و شبکه جهانی اینترنت هم نتوانسته رقیب قدرتمندی برای آن باشد، امروزه این رسانه تا دور افتاده ترین روستاها راه افتاده و آنتن های آن را می­توان بر فراز آپارتمان های مرتفع تهران تا طیف خانه های پست و کوتاه روستاها مشاهده کرد، از این روست که می توان تلویزیون را یک دانشگاه وسیع با
دسته بندی علوم اجتماعی
فرمت فایل doc
حجم فایل 163 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 101
تحلیل مردم شناختی تلویزیون و فرهنگ پذیری در خانواده  (مطالعه موردی محله خیابان دولت ، دانش آموزان اول و دوم ابتدایی )

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فهرست مطالب

عنوان صفحه

بخش اول :

1-1 پیش گفتار ................................. 2

1-2 مقدمه ..................................... 3

1-3 بیان مسئله ................................ 4

1-4 اهمیت و ضرورت تحقیق ....................... 6

1-5 هدف ها ی پژوهش ............................ 7

1-6 سوالات پژوهش ............................... 8

1-7 پیشینه تحقیق .............................. 9

1-8 جامعه مورد بررسی ......................... 12

1-9 روش تحقیق ................................ 13

1-10 کلید واژگان ............................. 14

بخش دوم :

2-1 فرهنگ .................................... 16

2-2 فرهنگ از منظر صاحبنظران علوم اجتماعی ..... 18

2-3 خصوصیات فرهنگ ............................ 21

2-4 فرهنگ به واقعیت معنا می بخشد ............ 23

2-5 فرهنگ پدیده ای فراگیر است ................ 23

2-6 فرهنگ امری مشترک است ..................... 23

2-7 فرهنگ یاد گرفتنی است ..................... 23

2-8 فرهنگ به عنوان یک رفتار اکتسابی .......... 24

2-9 سطح های فرهنگ ............................ 25

2-10 طبقه بندی فرهنگها ....................... 25

2-11 ابداع فرهنگ پذیری ....................... 26

2-12 فرهنگ پذیری ............................. 27

2-13 نوسازی مفهوم فرهنگ ...................... 28

2-14 عناصرمهم در فرهنگ پذیری ................. 29

2-15 روند ها و متغیرهای فرهنگ پذیری .......... 30

2-16 انواع فرهنگ پذیری ....................... 30

2-17 انواع فرهنگ پذیری از منظری دیگر ........ 32

2-18 آژانس های فرهنگ پذیری ................... 32

2-19 ماهیت رسانه ............................. 36

2-20 رسانه و فرهنگ پذیری ..................... 36

2-21 کارکردهای رسانه ها ...................... 37

2-22 رسانه ها و تغییر ارزشهای سنتی و شکاف نسلی 38

2-23 طبقه بندی نیاز های مرتبط با رسانه ....... 45

2-24 تلویزیون ................................ 45

2-25 ویژگی های تلویزیون ...................... 36

2-26 تلویزیون به عنوان ابزاری فرهنگی ......... 46

2-27 تلویزیون از دید نظریه پردازان ........... 46

2-28 قدرت تلویزیون ........................... 48

2-29 کارکردهای مثبت تلویزیون ................. 49

2-30 جنبه ها ی اجتماعی شدن کودکان ............ 50

2-31 کارکردهای منفی تلویزیون ................. 51

2-32 نقش ها و وظایف وسایل ارتباطی ............ 53

2-33 کودک کیست ............................... 54

2-34 ویژگی های کودک در دوره ابتدایی .......... 54

2-35 قابلیت های کودک نسبت به تلویزیون ........ 56

2-36 ارتباط کودک و تلویزیون .................. 57

2-37 کودکان قربانیان تلویزیون ................ 58

2-38 چهارچوب نظری ............................ 59

....... نظریه فرهنگ و شخصیت .................. 59

....... نظریه کنش متقابل نمادین .............. 60

...... نظریه کارکردگرایی ..................... 61

بخش سوم :

3-1 مقدمه .................................... 63

3-2 تلویزیون و تغییر در الگوهای گذران اوقات فراغت کودکان 70

3-3 تلویزیون و تغییر در عادات و سلایق کودکان .. 73

3-4 تلویزیون و تغییر در باورها نگرشها و ارزشهای کودکان 75

3-5 تلویزیون و تغییر در فرهنگ تغذیه .......... 79

3-6 تلویزویون و تغییر در ادبیات کودکان ....... 80

3-7 سوالات پرسیده شده از والدین ............... 81

3-8 مصاحبه با والدین ......................... 81

3-9 مصاحبه با مربیان ......................... 86

3-10 نتیجه گیری .............................. 87

فهرست منابع .................................. 91

چکیده انگلیسی

فهرست نمودارها

نمودار عنوان

نمودار شماره 1: نمودار سطح تحصیلات والدین ..... 66

نمودار شماره 2: حدود ساعات تماشای تلویزیون ... 67

نمودار شماره 3: اولیت تماشای برنامه های تلویزیون 68

نمودار شماره 4: علت تماشای تلویزون ........... 69

1-1پیش گفتار :

تلویزیون در دنیای امروز، گسترده ترین رسانه است به گونه ای که حتی کامپیوتر و شبکه جهانی اینترنت هم نتوانسته رقیب قدرتمندی برای آن باشد، امروزه این رسانه تا دور افتاده ترین روستاها راه افتاده و آنتن های آن را می­توان بر فراز آپارتمان های مرتفع تهران تا طیف خانه های پست و کوتاه روستاها مشاهده کرد، از این روست که می توان تلویزیون را یک دانشگاه وسیع با مخاطبانی در طیف های مختلف در نظر آورد که البته ، کودکان به عنوان جدی ترین و بیشترین مخاطبان برنامه های تلویزیونی مطرح می باشند و تأثیر پذیری آنان بیش از دیگرگروههای سنی است. کودکان ارزش ها و باورها و مفاهیم فرهنگی و روش های زندگی و واکنش به تحریکات محیطی و غیره را از تلویزیون می آموزند و امروزه نقش رسانه ها در فرهنگ پذیری اولیه کودکان و فرهنگ پذیری دراز مدت بزرگسالان به طور گسترده مورد قبول قرار گرفته است و به عنوان عاملی مهم در فرآیند اجتماعی کردن و انتقال مفاهیم فرهنگی ایفای نقش می کند و رسانه ها برای ایجاد فرهنگ پذیری دو گونه از الگوهای رفتاری را به مخاطب ارائه می دهند: الگوهای رفتاری فردی و الگوهای رفتاری اجتماعی که منجر به جامعه پذیری می شود.

1-2 مقدمه:

شتاب فرایند پیشرفت های فن آوری در دنیای معاصر و تحول سریع درامر ارتباطات ،مرکز ثقل تحولات اجتماعی بوده و در دهه های اخیر شاهد تحولات سریع و گسترده ای در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی و فرهنگی و از جمله خانواده بوده ایم. نهاد خانواده تحت تأثیر عوامل متعدد درونی و بیرونی، این تغییرات را تجربه کرده و شکی نیست که رسانه گسترده ای همچون تلویزیون، در فرهنگ سازی اعضای خانواده، بالاخص کودکان ، جایگاه بسیار برجسته ای دارد و تلویزیون در کنار پدر و مادر وفرزند، فرد چهارم خانواده است و از نظر آگاهی رسانی و راهنمایی چند جانبه ، مهم ترین و نزدیک ترین و سریع ترین ابزار درک اطلاعات به شمار می رود.

بنابراین جایگاهی که تلویزیون ،در انتقال ارزش ها و پیام ها و تثبیت یا تغییر و تزلزل فرهنگ ها و ارزش پیدا کرده است، بسیار حساس و خطیر است و گستردگی استفاده از این ابزار و داشتن مقبولیت گسترده نزد عموم مردم بر اهمیت موضوع می افزاید.

گذشته از تأثیر گذاری عمومی و اجتماعی تلویزیون، کودکان، از اثر پذیری بیشتری نسبت به این رسانه برخوردارند و اثر گذاری آن تا آنجا است که متخصصین آن رااز ارکان مهم تربیتی میشمارند.


1-3بیان مسئله :

وسایل ارتباط جمعی ،مهم ترین شاخصه جامعه مدرن به شمار می آیند و این وسایل می­توانند القا کننده هنجارهای فرهنگی باشند (که البته این هنجارها بسته به نوع برنامه های رادیو و تلویزیون و مجلات و روزنامه ها متفاوت است) که دراین میان نقش رسانه های تصویری، بالاخص تلویزیون، نسبت به سایر رسانه ها برجسته تر و درمقایسه با سایر رسانه ها از مطلوبیت بیشتری برخوردار است واین امر به خصوص آنجا تحقق می یابد که کودکان به عنوان متقاضیان جدی برنامه های تلویزیونی مطرح هستند.

از آنجا که هر عنصر جدید و مجموعه های نو در فرهنگ ظاهر شود، محتوا وساخت آن را تغییر می دهد و تکنولوژی به هر جا پا می­گذارد، دانش ها و مهارت های ویژه خود را به آن سو روانه
می کند وارزش هایی می آفریند که اغلب در تقابل با ارزش ها و آداب و رسوم و شیوه های زندگی است و یکی از نهادهایی که رسانه، بالاخص تلویزیون، تأثیر بسزایی درآن داشته، خانواده است تا جایی که به عنوان عضواصلی خانواده پذیرفته شده و اگر در گذشته فقط خانواده وجود داشت، امروزه خانواده است به اضافه تلویزیون .از آنجا که هر وسیله کارکردی دارد، رسانه ها ازجمله تلویزیون نیز کارکردهائی دارند که یکی از مهم ترین کارکردهای تلویزیون کمک به روند فرهنگ پذیری است و فرهنگ پذیری جریان انتقال اندیشه ها و باورها ، هنجارها و معیارها و نمونه های رفتاری موجود در فرهنگ جامعه به افراد آن است و پژوهش ها حاکی از آن است که رسانه در کنار عواملی مانندخانواده و دوستان می تواند نقش مهمی در فرآیند فرهنگ پذیری کودک داشته باشد وامروزه با ظهور وسایل ارتباط جمعی ، فرآیند آموزش از اعضای خانواده و مدرسه وآموزشگاه ها خارج شده وجهان پهناور به عرصة آموزش تبدیل شده است، البته آنچه باید به آن توجه داشت این است که جریان فرهنگ پذیری در کودکان یک سویه است. چرا که کودک در مقابل پذیرا شدن ارزش های جدید منفعل، یعنی آن که جریان تأثیر ارزش ها یک طرفه و تنها از جانب جامعه به سوی او است و کودک مقاومتی از خود در برابر اتفاقات رسانه ای بروز نمی دهد و نمی تواند تأثیر برجامعه داشته باشد.بنابراین سؤال اساسی در این تحقیق آن است که« رابطه بین تلویزیون و فرهنگ پذیری کودکان 7 و8 ساله چگونه است؟» برای نیل به هدف فوق سعی شده است تا فرآیند کارکردهای تلویزیون در چگونگی فرهنگ پذیری کودکان اول و دوم ابتدائی مدارس دخترانه منطقه 3 تهران مورد بررسی قرارگیرد که به طور اتفاقی مدرسه دخترانه مهدا واقع در خیابان دیباجی جنوبی انتخاب شد و 50 دانش آموز اول و دوم ابتدایی به طور نمونه انتخاب شد که انتخاب نمونه کاملا موردی بود و برای رسیدن به این مهم از دانش آموزان مصاحبه باز به عمل امد و محقق در میدان تحقیق به مشاهده مشارکت آمیز دست زد.


1-4 اهمیت وضرورت تحقیق :

امروزه رسانه های گروهی ،در قالب های متنوعی چون رادیو و تلویزیون و نشریات و ... سیطره فراگیری بر زندگی انسان دارند وباعث شده اند که چهره زندگی انسان را دگرگون سازند و از آنجا که تلویزیون به عنوان یک رسانه و تکنولوژی دارای فرهنگ خاصی است وابزاری است که بر جریان انتقال فرهنگ وارزش های جامعه نقش بسزایی دارد واز قوی ترین وسایلی است که می تواند انسان امروز آن را به عنوان تغییر شکل دادن نه تنها جامعه بلکه در ذرات و جوهر خود به کار بندد، باورود به خانواده، به عنوان یک نهاد کوچک اما تعیین کننده در ساخت فرهنگ، جائی که بزرگترین تأثیر در پی ریزی فرهنگ وآداب و رسوم، واعتقادات وارزش ها ،هنجارها وناهنجاری های بعدی فرد را بایستی درآنجا جستجو کرد، باعث تغییراتی در نظام باورها وارزشها و اعضای خانواده ، بالاخص کودکان که توانایی درست تشخیص دادن خوب و بد و مرز بین واقعیت و تخیل و هماهنگی خود را با فرهنگ القا شده توسط تلویزیون ندارند، می شود. بنابراین با اهمیت یافتن رسانه های گروهی در زندگی روزمره کودکان که به عنوان مخاطبان جدی و پر و پا قرص تلویزیون هستند و هدف آن ها کسب آگاهی و اطلاعات از برنامه های تلویزیون است، بر اهمیت وضرورت شناخت کارکرد های تلویزیون بر فرهنگ پذیری کودکان می افزاید.


1-5 هدف های پژوهش :

هدف کلی : تحلیل مردم شناختی تلویزیون و فرهنگ پذیری در خانواده(مطالعه موردی محله خیابان دولت ،دانش آموزان اول و دوم ابتدایی دختر)

هدف های جزئی :

1-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درفرهنگ تغذیه در کودکان شود؟

2-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر در ادبیات کودکان شود؟

3-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر سلیقه و عادت در کودکان شود؟

4-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درباورهای کودکان شود؟

5-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درالگوهای فراغت کودکان شود؟

6-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر در الگوهای زندگی شود؟


1-6 سؤالات پژوهش

1- آیا تلویزیون توانسته باعث فرهنگ پذیری در کودکان شود؟

2-آیا فرآیند فرهنگ پذیری که از طریق تلویزیون به کودکان صورت می گیرد با الگوهای فرهنگی ما تطابق دارد؟

3-آیا تلویزیون به عنوان یک پدیدة فرهنگی در قسمت هایی از فرهنگ بیشتر تغییر می تواند ایجاد کند؟

4- آیا برنامه هائی هستند که از طریق آن فرهنگ پذیری کودکان سریع تر صورت می­گیرد ؟


-7 پیشینه تحقیق :

با ظهور هر رسانه، دغدغه آثار آن نیز بروز می کند و به دنبال آن ، دانشمندان علوم ارتباطات و اجتماعی دست به تحقیقات مختلفی در مورد اثر آن رسانه بر مخاطبانش و متغیرهایی که بر فرآیند استفاده از رسانه تأثیر گذار است می زنند. محققان این رشته به گروههای مختلف جامعه با ویژگی های متفاوت پرداخته اند، اما شاید بتوان به جرأت ادعا کرد که بزرگ ترین سهم،نصیب کودکان و نوجوانان شده است و توجه به اثر رسانه بر کوکان و نوجوانان به گذشته های بسیار دور برمی گردد، چنان که افلاطون در کتاب جمهوری، به داستان سرایان عصر خود در مورد این مسئله که کودکان قادر نیستند بین آنچه صرفا حکایت است و آنچه واقعیت دارد تمایز قائل شوند، هشدار می دهد. بنابراین باید اولین داستان هایی که کودک می شنود، اثر اخلاقی صحیح مورد نظر را بر او بگذارد. (نیکو، مینو و دیگران . 1381 ص112)

نکته شایان ذکر آنکه همواره تحقیقات در مورد کودکان و رسانه ها،از دغدغه های عامه مردم در بدو ورود رسانه ریشه داشته است. در تحقیق جامع پاین(Pine) (1933) گروهی از برجسته ترین روان شناسان، جامعه شناسان و دست اندرکاران تعلیم و تربیت آن زمان مشارکت داشتند و گزارش آنان در مورد اثر فیلم بر متغیر های مختلف رفتاری و شخصیتی کودکان، چون الگوی خوابیدن، دانش کودکان در مورد دیگر فرهنگ ها، نگرش آنان در خصوص پرخاشگری و رفتار بزهکارانه ، در 12 جلد منتشر شد. و نتیجه گیری اصلی این تحقیق مبنی براین بود که اثریک فیلم بر کودکان به متغیر هایی چون سن، جنس و موقعیت قبلی، ادراک، محیط اجتماعی، تجارب قبلی و والدین بستگی دارد.

آنچه در نتیجه گیری های محققان مختلف دست اندرکارامور کودک و تلویزیون مشاهده
می شود، جنبه مشروط بودن اثرتلویزیون است و زمینه های بررسی با توجه به زمینه های مورد توجه محقق تعیین می شود. به عنوان مثال بلامر(Blomer) به زمینه های جامعه شناختی و آثار متغیرهایی چون نگرش و علایق می پردازد. زمینه های غالب در بررسی های انجام شده در زمینه کودکان و تلویزیون، پرخاشگری، عادات زندگی و خیال پردازی بوده است.

گزارش تحقیقی یونسکو(Unesco) (1964) یکی از برجسته ترین آثار آن زمان در ارتباط با رفتارکودکان درقبال تلویزیون بود که به سوال هایی چون: کودکان چه قدرصرف تماشای تلویزیون می کنند؟ - چرا کودکان تلویزیون تماشا می کنند؟ - چه برنامه هایی تماشا می کنند؟ - پاسخ داده است . از بین محققانی که در آن دوران به بررسی رابطه کودک و تلویزیون پرداختند، می توان از ، ویس(1958)(Vice) و جان (John)نام برد ودر تحقیقات این افراد به نیازها ونحوه استفاده از رسانه نیز پرداخته شده بود .از مهم ترین آثار در زمینه اثر تلویزیون بر کودکان کتاب شرام و لایل و پارکر(Sheram&Lyle&Parker) باعنوان - تلویزیون در زندگی کودکان ما است – که در دهه 1961 منتشرشد، آنها که عواملی چون لذت طلبی ، کسب اطلاع و استفاده اجتماعی را به عنوان دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان ذکرکرده اند و به گفته آنان ، دلایل دیگرهمچون سرگرمی و فرورفتن در جهان تخیل و رویا ، هم ذات پنداری با افراد جالب و جذاب ، فراموش کردن مشکلات زندگی واقعی ، فرار از کسالت کارهای یکنواخت و روزمره و دلایل مشابه ، از دیگر عللی است که به انگیزه لذت طلبی مربوط می شود. (شرام و همکاران، 1377ص92-91) و بعد از آن تحقیقات بسیاری در زمینه اثرتلویزیون بر دانش و نگرش و رفتارکودکان انجام شد.

نگین حسینی در کتاب جنگ تلویزیونی برای کودکان به شروع و استفاده کودک از تلویزیون و درک کودکان سنین مختلف از تلویزیون و اثرات آن بر روی کودکان اشاراتی داشته است و از جمله اثرات مهم آن را تأثیر شگرف تلویزیون بر باورهای کودکان می داند. در کتاب شناخت مخاطب تلویزیون اثرمینو نیکو و دیگران بر عواملی که بر نحوه استفاده از رسانه تأثیرگذار است. اشاره شد که دربین مجموع عوامل ، اثرسن بر نحوه استفاده از رسانه تاکید زیادتری شده است. در این کتاب با توجه به نظریات دانشمندانی چون پارکر و شرام و برادلی گرین دلایل کودکان و نوجوانان را برای تماشای تلویزیون به عواملی چون گذران اوقات فراغت ، فراموش کردن مشکلات و کسب اطلاع و استفاده اجتماعی و لذت طلبی و برانگیختگی ، آرامش و یافتن مونس و تماشای عادتی مربوط دانسته اند و در این اثرویژگی هایی چون شناخت ناقص از جهان که موجب می شود کودک از فهم محتوای رسانه عاجزبماند یا مطالب غیرواقعی را واقعی پندارد و یا آنکه از هدف و انگیزه تولید کننده محتوای آن رسانه آگاهی نداشته باشد، اشتیاق برای فراگیری و یا به عبارتی ، آمادگی برای فراگیری و کنجکاوی از جمله دلایلی دانسته که کودک را مخاطب خاص رسانه می سازد.

و کتاب های بسیار دیگر که هر کدام از جنبه های مختلف ، مسئله رابطه تلویزیون و کودک توجه نشان داده و مسئله را مورد بررسی قرار داده اند که البته غیر از کتاب ها، مقالات و پایان نامه های بی شماری در این زمینه نوشته شده . از جمله تاثیر تبلیغات بر کودکان و تاثیر برنامه های کودک تلویزیون بر کودک ،که نگارنده سعی کرده تا حد ممکن از این کتاب ها و مقالات بهره کافی و لازم را ببرد.


1-8 جامعه مورد بررسی:

یکی از مهمترین کارهائی که محقق باید در روش تحقیق انجام دهد مشخص کردن مکان تحقیق است و مکان تحقیق باید درفضای جغرافیائی واجتماعی و در زمان تعیین شود.نخستین شرط کاردر مطالعات مردم شناسی رفتن به محل اقامت است بدین ترتیب ارتباط بین محقق و جامعه مورد بررسی برقرار می گردد و همه زمینه های ذهنی که می تواند محقق را واداربه پیش داوری نماید، از بین
می برد (فربد،محمد صادق،13ص63)،میدان تحقیق که تحقیق در آن انجام شد، دبستان دخترانه مهدا واقع در منطقه 3 تهران، خیابان دیباجی جنوبی است که از 50 دانش آموز اول ودوم ابتدایی این مدرسه جهت پژوهش استفاده شد.

لازم به ذکر است، به علت محدودیت های جنسیتی مرتبط با سیستم آموزش و پرورش به ناچار فقط مدرسه دخترانه مورد بررسی قرار گرفت.

1-9 روش تحقیق:

مطالعه بر روی موضوع مورد نظر مربوط به زمان حال می باشد،از اواخر سال1387 به جمع آوری اطلاعات و مطالب پرداخته شد که بتدریج نگارش پایان نامه آغاز شد که با تصحیح و راهنمایی های استاد راهنما تحقیقات میدانی ادامه یافت که تا نیمه اول (6ماه اول ) 1388به طول انجامید، در این مطالعه از روش های معمول در تحقیقات مردم شناسی استفاده گردیده و معمولا در بررسی و مطالعات مردم شناسی به خصوص درروش ژرفانگر، مطالعات عمیق و دقیق صورت می گیرد.

فنونی که در نگارش این پایان نامه محقق از آن استفاده کرد روش کتابخانه ای و میدانی و مشاهده مشارکت آمیز بود که در کارمیدانی ،مصاحبه عمیق بر روی50 دانش آموز اول و دوم ابتدایی دخترانجام شد و همچنین در مشاهده مشارکت آمیز محقق وسواس زیادی به خرج داد چراکه فن مصاحبه با مشاهده اطمینان بخش تر و علمی تر است .

1-10 کلید واژگان:

1- تلویزیون : لغت ترکیبی است که از زبان های لاتین و یونانی گرفته شده است. لغت Tele در زبان یونان به معنی «دور» و کلمه "Vision" در لاتین به معنای «دید» است و این لغت اغلب به طور مختصر به شکل "TV" نوشته می شود.

2- فرهنگ: به تعبیر مردم شناسان، میراث اجتماعی یا میراث فرهنگی یا فرهنگ عبارت است از مجموعة پیچیده ای شامل دانش ها ، مهارت ها ، آگاهی ها، باورها و هنرها ، اخلاق و قوانین ، آداب و رسوم و تمامی گرایش ها ، قابلیت ها و عادت هایی که آدمی در حالت عضویت در یک جامعه نصیبش می شود. (ترابی، علی اکبر، 1381، ص 16)

3- فرهنگ پذیری :مجموعه پدیده هایی است که از تماس مستقیم ودائم میان گروههایی از افراد با فرهنگ هایی متفاوت نتیجه می شودوتغییراتی را در الگوهای فرهنگی یک یا دو گروه موجب می گردد(دنی کوش 1381ص 91)

4- خانواده: گروهی از افراد که با پیوندهای خونی، ازدواج یا فرزند خواندگی با یکدیگر مربوط بوده و یک واحد اقتصادی را تشکیل می­دهند (گیدنز، آنتونی، 1382، ص786)

5- کودک : از نظر پیمان نامه حقوق کودک، کودک کسی است که سن او کمتر از 18 سال باشد مگر اینکه بر اساس قانون ملی قابل اعمال ، سن قانونی کمتر تعیین شده باشد (نوبان و صدری، 1380، تبریز)

بخش دوم:ادبیات پژوهش

  • · فصل اول :مطالعات نظری
  • · فصل دوم :چارچوب نظری

2-1 فرهنگ :

از زمانی که انسان، در محیطی به نام جامعه ای بزرگ که از قواعد و قوانین خاص پیروی
می کند قرار گرفت، درگیر ساز و کارهائی شد که یا خود در شکل بخشیدن به آن نقش داشت و یا آنکه از دیگران تأثیر می پذیرفت و تأثیر سبب شد که شاکله شخصیتی روحی و فرهنگی او شکل بگیرد و چیزی به نام فرهنگ به وجود آید، فرهنگ شامل همه باورها و قوانین و آداب و رسومی شود که افراد به آن وابسته یا دل بسته اند. فرهنگ مقوله ای نیست که در زمانی کوتاه شکل بگیرد بلکه فرآیندی است که به یک دوره زمانی طولانی نیاز دارد و اهمیت خاص خود را پیدا می کند و در جامعه ای به عنوان یک امر یا رفتار مورد اقبال عموم قرار می­گیرد و کم کم به عنوان جزئی از باورهای بنیادی اقشار یا ملتی محسوب می شود. فرهنگ را می توان چون موجودی دانست که نفس می­کشد و حیات مند است. و مثل هر موجودی زایش و مرگی دارد.

مفهوم فرهنگ همراه با مفهوم جامعه،یکی از مفاهیمی است که در علوم اجتماعی زیاد به کار برده می شود و کمتر مفهومی در علوم اجتماعی به اندازة مفهوم فرهنگ در معرض تفسیرها و تعبیرهای گوناگون بوده است. از این رو می توان گفت که مفهوم فرهنگ نه تنها دشواری های زیاد به بار آورده است، بلکه به سبب تنوع و وسعت معنا، ایجاد وحدت نظر برسر گسترة موضوعی آن میسر نشده است. دگرگونی های پدید آمده در حوزة فرهنگ، به خصوص بر اثر گسترش نظام آموزش و پرورش و رسانه های همگانی یا روند جهانی شدن در نهایت مسائل حوزه فرهنگ را در برابر وظایف تازه ای قرار داده، با توجه به این تحولات گرچه به یک اعتبار می توان گفت که محتوا و هیأت فرهنگ تغییر می یابد، ولی هرگز رنگ و رو نمی بازد و از بین نمی رود، هر چند طیف وسیعی از اندیشه ها و عقاید نمی گذارد، فرهنگ را به آسانی جمع وجور کرد و بر سرحیطة موضوعی و محتوایی آن به توافق رسید، یا اجزای پراکنده آن را در مجموعه ای منسجم به هم آمیخت و از سامانی منسجم و روشن برخوردار ساخت. با این حال همواره فرهنگ با قدرت و توانایی چشمگیر خود حضور خود را به اثبات می رساند.(پهلوان چنگیز،1382،ص 11و12)

یاکوب بورکهارت(Jacob Burckhardt) می گوید: سه قدرت بزرگی که واقعیت هستی بشر و روند تاریخ را تعیین کرده اند عبارتند از : دین، قدرت، فرهنگ. (پهلوان ،چنگیز ،1382، ص13).

هنگامی که واژه فرهنگ را در گفتگوهای معمولی هر روزه، به کار می بریم، اغلب فرآورده های متعالی ذهن هنر و ادبیات، موسیقی و نقاشی و ... را در نظر داریم. فرهنگ به مجموعة شیوة زندگی اعضای یک جامعه اطلاق می شود ، چگونگی لباس پوشیدن ، رسم های ازدواج و زندگی ، الگوهای کار و اوقات فراغت و مراسم مذهبی، همه را در بر می گیرد. (گیدنز، آنتونی1376، ص 56)

فرهنگ ، معرفت و شناختی است که مردم، جهت تعبیر و تفسیر رفتار اجتماعی به کار می گیرند که این معرفت اکتسابی و تا حدی در میان افراد مشترک است (اسپردلی 1386، ص 26)

فرهنگ را بیشتر می­توان دیدگاه مشترک یک ملت تعریف کرد، فرهنگ رویکرد و شیوة برخورد آن ها برای درک واقعیت است و زمینه ای است که در آن تجربه مشاهده و تفسیر می شود (شارون جوئل، 1379، ص 138).

بر اساس تعریفی فرهنگ شامل تمامی عادات یک جامعه است ، یا اگر جامعه را مجموعه ای از افراد سازمان یافته بدانیم که شیوه زندگی خاصی دارند در این صورت فرهنگ یعنی همین شیوه زندگی تسودی باربو(Zevedei Barbu ) در کتاب خود به نام «جامعه، فرهنگ و شخصیت» می نویسد، بیشتر تعریف های فرهنگ بر دو نکته اشاره می کنند.

نخست عناصر فرهنگ، چه به صورت عادات اجتماعی جلوه گر شوند و چه به صورت روش زندگی یک جامعه تظاهر یابند؛ دوم : اثر انگیزاننده و هنجاری این عناصر بر رفتار فرد به بیان دیگر، کارکرد، ویژه فرهنگ، آفرینش و نگاهداری تداوم و همبستگی میان افراد یک جامعة معین است. (پهلوان، چنگیز، 1382، ص 13)

از فرهنگ هنگامی سخن می گوییم که روح بشر، فعالیت ها، روش ها و اکتسابات و رفتارهایش را به نقد می کند و سعی می کند آنها را بهبود بخشد تا از قید و بندها رهایی یابد و هر آنچه را که از درون مانع شکوفاییش می شود از میان بر دارد.

می توان به اعتباری گفت که آدمی هنگامی که کوشش هایی را در جهت انسانی ساختن به کار می بندد، او را با فرهنگ (= فرهیخته) می­نامیم. (پهلوان، چنگیز،1382، ص 15)

2-2 فرهنگ از منظر صاحب نظران علوم اجتماعی:

بسیاری از متفکران و صاحب نظران علوم اجتماعی، وجه تمایز زندگی اجتماعی انسان و حیوان را فرهنگ عنوان کرده اند، اشپنگلر(Spengler) فرهنگ را مبنای اصلی جامعه انسانی می داند، وی که مکتبش را اصالت فرهنگ بنا نهاده است، عقیده دارد که حیات و پویایی جامعه به پویایی فرهنگ بستگی دارد و مرگ جامعه ، مرگ فرهنگ آن جامعه است (وثوقی – نیک خلق – 1378، ص 153)

بعضی از مردم شناسان انسان بودن را به معنی داشتن فرهنگ تلقی می­کنند و از آنجا که فرهنگ به معنای تظاهرات مادی و معنوی فعالیت های انسان برای سازگاری با محیط به کار می­رود، به عنوان مرزی است که انسان را از حیوان ها جدا می­سازد. (وثوقی- نیک خلق ، 1387، ص 154).

انسان شناسان درکاربرد مفهوم فرهنگ، فرض های معینی را درباره رفتار و با ورها و تجارب افراد به عنوان اعضای یک جامعه اتخاذ می­کنند که عبارتند از: این که نوع بشر قواعد رفتاری را
می آموزد و بقایش به همین یادگیری بستگی دارد؛ قواعد اکتسابی رفتارو تفکر، برای رویدادها و نیز رفتار دیگران معنا فراهم می کند؛ گرچه هر جامعه ای تفسیرهای ویژه خودش را دارد. (بیتس، دانیل ، تهران ، 1375، ص55)

به تعریف مردم شناسان، میراث اجتماعی یا میراث فرهنگی یا فرهنگ عبارت است از مجموعة پیچیده­ای شامل دانش ها و مهارت ها ، آگاهی ها و باورها ، هنرها، اخلاق ، قوانین، آداب و رسوم و تمام گرایش ها، قابلیت ها و عادت هایی که در آدمی در حالت عضویت در یک جامعه نصیبش
می شود . به بیان دیگر کلیه ساخته ها ، آموخته ها، اندوخته ها و ارزش های مادی و معنوی و دست آوردهای انسان درطی تاریخ، فرهنگ نامیده می شود.(ترابی، علی اکبر ، 1383، ص 16)

تیلور(Tailor ) فرهنگ را آن مجموعه و یا کل و هم جزئی که شامل اشکال فکری و هنری و دستی انسان ها که عبارتند از علم و دانش ، معتقدات و آداب و رسوم و اخلاقیات دین، قانون و سرانجام هر گونه عادات و استعدادهایی دیگر که میان انسان ها می شکفد و به فردی از جامعه به عنوان جزیی همبسته از توده آنها فرا می گیرد، تعریف می کند او با این تعریف ، که در کتاب انسان شناسی خود در سال 1881 از فرهنگ کرد؛، روشن ساخت که فرهنگ ،خاص انسان است. (محمد صادق، فربد- جزوه تاریخ اندیشه ها 1 ، ص 83).

هابل و فراست(Hoebel & Frostl)که فرهنگ را تقریباً در تمام فعالیت های بشری حاضر می بینند آن را یک سیستم یکپارچه از الگوهای رفتاری آمیخته شده که مشخصة اعضای یک جامعه هستند نه نتیجه وراثت بیولوژیکی ، تعریف می کنند (لاری اسمار ، 1379،ص 77)

بوآس (Boas) بر خلاف تیلور(Tailor) که بر تعریف فرهنگ به صورت مفرد آن توجه دارد به مطالعة فرهنگ ها به صورت جمع آن تأکید می کندو از نظر او هر فرهنگ، چیزی است یکه و ویژه و به نظر او هر فرهنگ معرف کلیتی خاص و منحصر به فرد است و در نظر او یک رسم و آیین خاص را فقط می توان در ارتباط با بستر فرهنگی آن توضیح داد. (پهلوان ، چنگیز، 1382،ص 53 و 55)

مالینوفسکی(Malinowski) در رابطه با فرهنگ می گوید در هر فرهنگ ، هر رسم، هر شی، هر اندیشه و باور و عقیده ای، کارکردی حیاتی انجام می دهند ، همة آنها وظیفة معینی را به انجام می رسانند و معرف گوشه یا جزئی غیر قابل جایگزین از این کلیت اندام وار (ارگانیک) هستند. (منبع قبلی ، ص79)

دورکیم (Durkheim)به تمدن و فرهنگ های مختلف باور داشت نه یک تمدن که خاص ملتی مشخص باشد و به نظر او تمدن یعنی مجموعة پدیده های اجتماعی که وابسته به ارگانیسم اجتماعی خاصی نیست و این پدیده ها در فضایی جریان دارند که از مرز ملی در می گذرند و در مقاطعی از زمان تحویل می یابند که فراسوی تاریخ یک جامعة معین جریان می یابد. (پهلوان ، چنگیز، تهران، 1382،ص 69)

بیتس و پلاگ(Bates & Plog) فرهنگ را نظامی از باورها و ارزش ها ، سنت ها و رفتارها و مصنوعات مشترک که اعضای یک جامعه آن را مورد استفاده قرار می دهند تا از عهدة جهان خود و از عهدة یکدیگر برآیند و نظامی است که از طرق یادگیری نسل به نسل منتقل می گردد تعریف می کنند. (لاری اسماور، پورتر، ، 1379، ص 77)

ماکس وبر(Max Weber) در رساله ای تحت عنوان عینیت در علم اجتماعی و سیاست گذاری اجتماعی فرهنگ را جزء معین از نامعینی نامفهوم فراگرد جهان تعریف کرده، جزئی که نوع بشر معنا و برجستگی به آن می بخشد. (معینی، جهانگیر، 1374، پیشگفتار)

روث بندیکت(Ruth Benedict): که از پیروان مکتب شخصیت اساسی و اصالت فرهنگ است می گوید هر نمونه فرهنگی، نموداری از شخصیت مردمی است که وابسته به آن فرهنگ اند و فرهنگ رااصطلاح جامعه شناختی می داندبرای رفتار آموخته، رفتاری که با آدمی زاده نمی­شود و هر نسل باید آن را از مردم بالغ بیاموزند. (محمد صادق، فربد، تهران، 1369،ص 264)

هرسکوتیوس(Herskovits) رابطه با فرهنگ اینچنین استدلال میکند،که فرهنگ اساساً بنیانی است مبین تمامی باورها و رفتارها و واکنش ها و ارزش ها و مقاصدی که شیوة زندگی هر ملت را مشخص می کند و به نظر او فرهنگ، ماوراء پدیده هایی غریزی است که فرد از گروه های انسانی یا به وسیله رفتار ، آموخته شده و تأثیر گرفته است. (فربد، محمد صادق، 1369،ص 265)

رالف لنیتون(Ralph Linton) در کتاب سیر تمدن می گوید فرهنگ مجموعه اعمال و آدابی است که در هر جامعه افراد انسان از بزرگترین خود فرا می گیرند و به نسل جوان تحویل می دهند (فربد، محمد صادق، 1369،ص 267)

لسلی وایت(Lesli White) درکتاب علم فرهنگ (1949) فرهنگ را سازمان پدیده ها، کنش ها (انگاره های رفتاری) ، اعیان شناسایی و ابزار و اشیائی که ابزار را می سازند) ایده ها (باورها و معرفت ) احساسات (طرز تلقی و ارزش ها) که به استفاده از نمادها وابسته است، تعریف میکند (معینی، تهران، 1374، ص22)

در تعریف پارسونز(Parsons)، فرهنگ عبارت است از سیستم های الگو شده یا سازمان یافته ای از نمادها که تحت جهت گیری های کنش و اجزای درونی شده شخصیت افراد و الگوهای نهادی شده سیستم اجتماعی در آید، پارسونز در کتاب سیستم اجتماعی سه وجه مشترک تمامی فرهنگ ها را این چنین توصیف کرده است:1-انتقال پذیری و اینکه فرهنگ یک سنت یا میراث اجتماعی است .

2- انسان ها در فرهنگ شریک اند و فرهنگ محصول کنش متقابل انسانهاست.

3- فرهنگ ها قابل آموزش هستند.

(معینی، تهران 1374، صص 111 و 113).

با توجه به تعاریف که از منظر صاحب نظران علوم اجتماعی از فرهنگ شده باید توجه داشت که رشتة انسان شناسی بیش از هر رشته دیگر در حوزة علوم اجتماعی به بحث راجع به فرهنگ و مفهوم آن علاقه مند است و همواره سعی داشته به ابعاد گوناگون فرهنگ در زندگی یک جامعه معین و اصولاً به فرهنگ های مختلف و سرانجام به فرهنگ به عنوان یک کلیت توجه داشته باشد.

2-3 خصوصیات فرهنگ:

1- فرهنگ امری اکتسابی ، عمومی و غیر غریزی است.

2- فرهنگ دارای خصوصیتی است که ثابت به نظر می رسد اما در عین حال تحول پذیر است.

3- فرهنگ، خاص انسان و جامعه انسانی است از این رو به طور وسیعی، تمام افراد و حیات اجتماعی آنان را تحت سلطه خود قرار می دهد.

4- فرهنگ غریزی نیست، و اساسی ترین وجه تمایز انسان از حیوانات، وجود میراث فرهنگی و گسترش و تکامل آن است.

5- فرهنگ انتقال پذیر است، انسان بر خلاف حیوانات آنچه را کسب می کند به روش ها و راههای گوناگون به دیگران منتقل می سازد.

6- اجتماعی بودن، فرهنگ پیامد زندگی مشترک افراد است و محصول ارتباطی است که بین محیط طبیعی و محیط اجتماعی او برقرار می گردد.

7- فرهنگ برآورده نیازهای اساسی حیات اجتماعی است.

8- فرهنگ با شرایط محیط سازگاری و هماهنگی دارد.

9- فرهنگ متشکل و منسجم از یک مجموعة منطقی است.

10- فرهنگ نشان دهنده راه و رسم و شیوة زندگی است.

11- فرهنگ ها در سطح جهان دارای عناصر مشترکی هستند.

(محمد صادق، فربد، تهران 1369، ص 288 تا ص 292)

2-4 فرهنگ به واقعیت معنا می بخشد

فرهنگ نه تنها رفتارهای اجتماعی بلکه شیوه های اندیشیدن را نیز در بر می گیرد. ما در خلال آموزش فرهنگی یاد می گیریم که چه معناهایی را باید به رویدادهای جهانمان و به ویژه به رفتارهای دیگران نسبت دهیم تا آن که بتوانیم این رویدادها را فهم کنیم و بدانیم که چه واکنشی را باید در برابر آن ها نشان دهیم و آز آنجا که معنا را زمینه فرهنگی فراهم می سازد و این زمینه ها نیز متفاوتند ، مردم جوامع گوناگون می توانند جهان را به شیوه های گوناگون در نظر بگیرند .

همانطور که می دانیم در سراسر جهان چارچوب هائی برای نقش های جنسی و نیز در مورد رفتارهای دیگر بشری وجود دارد، که گوناگونی های رفتار انسان در قالب این چارچوب ها رخ
می دهد، همچنان که دیوید گیلمور(Daivid)

یاد آور شده است «همه جوامع بشری میان زن و مرد تمایزقایل می شوند و برای مردان و زنان نقش های جنسی مناسب ونهاد مند فراهم می سازند و هر چند آرمان های جنسی از فرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت می پذیرد، اما زیر این تفاوت های سطحی همانندیهای جالبی در تصورات قالبی جنسی فرهنگ های گوناگون بشری وجود دارد. (بیتس ، دانیل، 1375، ص 49 -48)

2-5 فرهنگ پدیده ای فراگیر است

از دیدگاه انسان شناسان، فرهنگ چیزهائی بیشتر از ادب و ذوق و پیچیدگی ، آموزش و ارج نهادن به هنرهای زیبا را در بر می گیرد. جالب ترین و مهم ترین نیروهای فرهنگی آن هایی هستند که بر زندگی روزمره مردم تأثیر دارند، به ویژه آن هایی که بر کودکان در دورة فرهنگ آموزی نفوذ می­گذارند. (کتاک، فیلیپ ، 1386، ص 372 )

2-6 فرهنگ امری مشترک است

فرهنگ نه صفت تک تک افراد، بلکه ویژگی افراد به عنوان اعضای وابسته به گروهها است. فرهنگ در جامعه انتقال می یابد، ما از طریق مشاهده ، گوش دادن ، صحبت کردن و هم کنش با بسیاری از آدم های دیگر، فرهنگ مان را یاد می­گیریم . باور داشت ها، ارزش ها و خاطره ها و چشم داشت­های مشترک، انسان هایی را که در یک فرهنگ بزرگ می شوند به هم مرتبط می سازند و فرهنگ آموزی با فراهم کردن تجربه های مشترک ، به انسان ها وحدت می بخشد (همان ص368)

2-7 فرهنگ یاد گرفتنی است

اینکه کودکان به آسانی یک سنت فرهنگی را جذب می کنند برای این است که انسان قابلیت بی همتایی برای یادگیری برخوردار است، آدم ها بر پایة یادگیری فرهنگی، مفاهیمی را می­آفرینند ، به یاد می آورند و به کارشان می برند، آن ها نظام های خاصی از معنای نمادین را جذب می کنند و به کار می برند. کلیفورد گیرتز انسان شناس، فرهنگ را به عنوان مفاهیمی تعریف می کند که بر یادگیری فرهنگی و نمادها استوارند. فرهنگ به عنوان یک رشته ساز و کارهای نظارتی متشکل از برنامه ها، دستور العمل ها، قواعد و دستورهایی نیز تعریف شده است که مهندسان کامپیوتر آن ها را برنامه هایی برای تسلط بر رفتار می خوانند». انسان ها این برنامه ها را از راه فرهنگ آموزی در سنت های خاص فرهنگی، جذب می کنند ، آن ها این نظام فرهنگی را برای شناسائی جهان شان و بیان احساس هایشان و انجام داوری هایشان به کار می برند. این نظام به آن ها کمک می کند تا رفتار و دریافت هایشان را در طول زندگی در مسیر خاصی هدایت کنند.

هر آدمی از طریق فراگرد یادگیری آگاهانه و ناآگاهانه و هم کنش با دیگران، آغاز به ملکه ذهن سازی یا درون ذهنی کردن یک سنت فرهنگی از طریق فراگرد فرهنگ آموزی می کند.

در برخی موارد، فرهنگ مستقیماً به کودکان یاد داده می شود، مانند زمانی که والدین به کودکان شان یاد می دهند که در هنگام گرفتنن چیزی از دیگران «متشکرم» بگویند. در برخی موارد هم فرهنگ به طور غیر مستقیم به کودکان یاد داده می شود مانند برنامه های تلویزیون که نقش تعیین کننده ای در انتقال فرهنگ و فرهنگ پذیری کودکان دارند.

فرهنگ از راه مشاهده نیز انتقال داده می شود، کودکان به چیزهایی که در اطرافشان اتفاق
می افتند، توجه می کنند.

انسان شناسان فرهنگی بر این توافق دارند که یادگیری فرهنگی تنها در میان انسان ها رواج دارد و همة انسان ها فرهنگ دارند. انسان شناسان این عقیدة سده نوزدهمی را که «وحدت روحی انسان» نامیده شده است، نیز قبول دارند و این عقیده به معنای آن است که اگرچه افراد بشر از جهت گرایش ها و گنجایش های عاطفی و فکری تفاوت دارند، ولی همه اقوام بشری از ظرفیت های یکسانی برای فرهنگ برخوردارند و انسان ها با هر ژن و قیافة ظاهری، می توانند هر گونه سنت فرهنگی را بیاموزند. (کتاک، فیلیپ، 1386،ص 366 و 367)

2-8 فرهنگ به عنوان یک رفتار اکتسابی

رفتار ممکن است غریزی باشد – یعنی مبنای ژنتیک داشته باشد- یا اکتسابی ، آن رفتارهائی که از طریق آموزش کسب می­شوند، درصد بالائی از رفتار بشری را تشکیل می­دهند و بسیار بیشتر از رفتارهای غریزی اند. ما می توانیم این وضعیت را در تفاوت های رفتار یک کودک بسیار خردسال و رفتار یک بزرگسال در یک خانواده به چشم ببینیم.

انسان برای اینکه به عنوان اعضای مستقل جامعه کارکرد داشته باشد باید نظام رفتاری جامعه را فراگیرد که چیزی جز همان فرهنگ نیست و پرورش انسان سخت تحت تأثیر کسانی است که فرهنگ آموزی را اعمال می کنند و نیز متأثر از شیوة اعمال آنهاست. (بیتس دانیل، 1375، صص44 و45)

2-9 سطح های فرهنگ

موضوعی که امروزه بیش از پیش اهمیت یافته است ، تمایز میان سطح های فرهنگ یا فرهنگ در سطح ملی، بین المللی و خرده فرهنگی است . فرهنگ ملی همان باور داشت ها ، الگوهای رفتاری آموخته، ارزش ها و نهادهایی است که شهروندان یک ملت در آن سهیم اند. فرهنگ بین المللی اصطلاحی است برای آن دسته از سنت های فرهنگی که به فراسوی مرزهای ملی گسترش دارند. از آن جا که فرهنگ نه از راه ژنتیکی بلکه از طریق یادگیری انتقال داده می شود، عناصر فرهنگی از طریق وام گیری یا اشاعه از یک گروه به گروه دیگر، نیز می تواند گسترش یابند. خرده فرهنگ ها، الگوهای نمادین و سنت های متفاوتی اند که به گروههای خاص در یک جامعه پیچیده تعلق دارند. یعنی هر چند مردمی که در یک کشور زندگی می کنند در یک سنت فرهنگی ملی سهیم اند، ولی همه فرهنگ ها در داخل شان تنوع دارند .افراد خانواده ها، اجتماع ها، مناطق و طبقات و گروههای دیگر درون یک فرهنگ ، تجارب آموزشی متفاوت و مشترکی دارند. (کتاک، فیلیپ، 1386، صص378-377)

2-10 طبقه بندی فرهنگ ها :

مارگارت مید(Margaret Mead) درکتاب فرهنگ و تعهد فرهنگ ها را به سه دسته طبفه بندی می کند :

1-فرهنگ های گذشته گرا

2-فرهنگ های حال گرا

3-فرهنگ های آینده گرا

در فرهنگ های گذشته گرا شیوه های زیستن از پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها به فرزندان و نوه ها منتقل می شود ودر اینجا پدر بزرگ ها ومادر بزرگ ها بسیار مورد احترام هستند زیرا منبع دانش فرهنگی جامعه هستند وتجارب خود را از طریق پند و اندرزها و لالایی ها و...به نسل های بعدی منتقل می کنند اماکم کم با ظهور توسعه نهادها و فرهنگ های مدرن ،فرهنگ های گذشته گرا از بین می روند ،مدرسه ،پارک و سینما و ورزشگاه و...وضعیت فرهنگی را دگرگون می کنند و مسئله انتقال فرهنگ بخشی از آن به مدارس واگذار می گردد و بخش دیگر آن به رسانه ها و نهادها و موسسات فرهنگی ،همچنین با ظهور صنعت چاپ ،صنعت نشر گسترش یافت و نهاد کتاب و روزنامه را وارد دنیای جدیدی کرد ،ز این پس بخشی از فرآیند فرهنگ یابی از طریق کتاب و کتابخانه و مطبوعات صورت گرفت و کار انتقال را از پدر ها و مادرها از طریق خواندن روزنامه و کتاب و حضور در کارخانجات و موسسات جدید انجام می دادند. از این رو در فرهنگ های حال گرا نقش عمده با گروههای میانسال است و پدر و مادر اهمیت می یابند اما از 1940 به بعد با ظهور تلویزیون ، رادیو و سینما و تکنولوژی های ارتباطی جدید تر ( اینترنت و ماهواره ) این مجموعه جای پدربزرگ ها و حتی پدران را گرفتند و بچه ها نه از پدر بلکه از کارتون های تلویزیونی ، داستان های کتابهای کودک و نوجوان و بازی های کامپیوتری و... فرهنگ را یاد می گیرند. همان طور که امروزه شاهد وضعیت فرهنگی هستیم که گاهی آن را با تعبیرکودک سالاری مطرح می کنیم. در این زمان نه تنها بچه ها از پدربزرگ ها چیزی نمی آموزند بلکه پدربزرگ ها بایستی از نوه ها فرهنگ را بیاموزند.

مارگارت مید سپس استدلال می کند که در هر جامعه ای بسته به اینکه فرهنگش گذشته گرا، حال گرا و آینده گرا باشد، وارثان و حاملان و ناقلان فرهنگ با هم متفاوتند. www.sociologyofiran.com(برگرفته شده از کتاب فرهنگ و تعهد مارگارت مید)

2-11 ابداع مفهوم فرهنگ پذیری :

اصطلاح مفهوم فرهنگ پذیری در حوزة فرهنگ شناسی محتوایی کاملاً توصیفی دارد و از هر گونه موضع گیری اصولی به دور است. دنیس کوشDennis Kos)) معتقد است که اصطلاح فرهنگ پذیری راجی. دبلیو پاول (J.W.Powell) ، انسان شناس آمریکایی به سال 1880 ضرب کرد، او می خواست بدین وسیله انتقال شیوه های زندگی و اندیشه مهاجران را در تماس با جامعه آمریکائی مورد توجه قرار دهد، بدین صورت اصطلاح acculturatiore را به کار گرفت. (پهلوان، چنگیز ، قطره،1382، ص 112)

2-12 فرهنگ پذیری :

در سال 1963 کمیته فرهنگ پذیری که از رالف لینتون و هرسکوتیس و رابرت رد فیلد(Linton&Herskovits&Field) تشکیل شده بود، فرهنگ پذیری را مجموع پدیده هائی که از تماس مستقیم و دائم میان گروههائی از افراد با فرهنگ هایی متفاوت نتیجه می شود و تغییراتی را در الگوهای فرهنگی یک یا دو گروه موجب می گردد، تعریف کردند. (دنی کوش، 1381،ص91)

در چنین موقعیت هایی ، فرهنگ هایی که با هم تماس دارند، دچار دگرگونی می شوند. هر چند که این تغییر می تواند در یکی از فرهنگ های در حال تماس، عمیق تر و بیش تر از فرهنگ دیگر باشد.

روژه باستید(Roger Bastid) می گوید: جریان فرهنگ پذیری، یک پدیده اجتماعی فراگیر را به وجود می آورد و فرهنگ پذیری با تمامی سطوح واقعیت اجتماعی و فرهنگی در تماس می آید. (پهلوان، چنگیز1382، ص 119)

وروژه باستید اندیشه طبقه بندی گونه های مختلف فرهنگ پذیری را از انسان شناسی آمریکا وام گرفت. اما از آنجا که فرهنگ پذیری را فراگردی فوق العاده پیچیده می دانست و نمی خواست به توصیفی ساده یا تعمیم دادنهای افراطی تن دهد، سنخ شناسی خاص خود را طراحی کرد و باستید با توجه به سه معیار بنیادی عام، فرهنگی و اجتماعی سنخ شناسی خود را طراحی می کند. معیار نخست یعنی حضور یا فقدان دست آموز کردن واقعیت های فرهنگی و اجتماعی که دراین حالت سه گونه موقعیت سربر می آورد:

1- فرهنگ پذیری خود انگیخته، طبیعی و آزاد که در این حالت، دگرگونی فقط بر اساس منطق درونی خود عمل می کند.

2- فرهنگ پذیری سازمان یافته، اما اجباری به سود فقط یک گروه می انجامد، مانند موقعیت بزرگی یا استعماری. در این جا قصد این است که در کوتاه مدت، فرهنگ گروه تحت سلطه به نفع گروه غالب یا سلطه گر تغییریابد.

3- فرهنگ پذیری برنامه ریزی و مهار شده که به صورت منظم به اجرا در می آید هدف گیری دراز مدتی را پی می گیرد.

معیار دوم به نظم فرهنگی توجه دارد و دو عامل همگنی یا ناهمگنی فرهنگ های موجود و مورد بررسی را در نظر می گیرد و معیار سوم که به نظم اجتماعی توجه می کند و در این ارتباط به باز بودن یا بسته بودن نسبی جامعه هائی که در تماس می­آیند، اهمیت می دهد.(پهلوان، چنگیز، 1378، ص 120 تا ص 122)

2-13 نوسازی مفهوم فرهنگ

برخی بر این عقیده اند که پژوهش های فرهنگ پذیری به گونه ای ژرف بر جریان نوسازی فرهنگی اثر گذاشته است و تعریفی پویا از فرهنگ را فراهم آورده است و دنیس کوش می گوید ما از فرهنگ سخن نمی گوییم تا فرهنگ پذیری را بفهمیم بلکه از فرهنگ پذیری حرف می زنیم تا فرهنگ رابفهمیم و مسئله ای که حائز اهمیت است این است که فراگرد فرهنگ پذیری پدیده ای است عام، هرچند که اشکال و درجات بسیار متنوعی به خود می گیرد ودر این فراگرد هر فرهنگی در موقعیت تماس فرهنگی قرارمی گیرد دستخوش ساخت زدایی و سپس ساخت یابی می شود و از این نظر همه نظام های فرهنگی به چنین تحولی تن می دهند و آنچه که فرهنگ ها را از هم متمایز
می کند، موقعیت های آن ها است و از این نظر شاید بتوان واژه فرهنگ یابی را جانشین واژه فرهنگ کرد و فرهنگ یابی مضمون فرهنگ پذیری است و مطالعات فرهنگ پذیری باعت بازآزمایی مفهوم فرهنگ شدوفرهنگ به این اعتبار کلیتی پویا، کمابیش منسجم وکمابیش همگن می گردد. عناصر ترکیب کنندة فرهنگ از منابع مختلف در زمان و در مکان به دست می آیند و هیچ گاه به طور مطلق در یکدیگر ادغام نمی­شوند و از این رو نمی توان از فرهنگ های ناب و فرهنگ های دورگه سخن گفت. براثر تماس فرهنگی، همة فرهنگ ها به درجات مختلف فرهنگ هایی آمیخته به حساب
می­آیند و در معرض تداوم وعدم تداوم قرار دارند. (پهلوان، چنگیز ، 1382، ص 124 تا ص 127)

2-14 عناصر مهم در فرهنگ پذیری :

1- فرهنگ پذیری در زمینه های مختلف فرهنگ مادی مانند تکنیک ها وابزارها وداروهای شیمیایی ووسایل ماشینی . بسیار راحت تر و سریع تر صورت می گیرد تا در زمینه های مختلف فرهنگی معنوی ماننداعتقادات ،سنت ها و آداب و رسوم و... زیرا در این جنبه ازفرهنگ (معنوی) روند پذیرش دارای پیچیدگی های زیاد وپیوستگی های روحی وعاطفی وروانی وعقیدتی و سنتی است که به آسانی نمی توان آن را دگرگون کرد.

2- هرچه شکل عناصر فرهنگی جامعه دهنده از اشکال فرهنگی تمدن گیرنده دورتر و بیگانه ترباشد پذیرش آن سخت تر است.

3- اشکال،قابل انتقال تر از کارکردها هستند.

4- اگر یک عنصر فرهنگی بتواند یک ارزش معنایی مطابق بافرهنگ جامعه گیرنده پیداکندچه شکل وچه کارکرد آن بهتر می­تواند درک شود، اتن این را فرهنگ پذیری کنترل شده می نامد.

5- برای رسیدن به تعادل جدید، تمام بخش های فرهنگ باید دوباره سازماندهی وساخت بندی شوند. (محب حسینی ،محدثه، جزوه درسی انسان شناسی کاربردی، تهران: 1385 صفحه 506)

2-15 روندها و متغیرهای فرهنگ پذیری :

1- یک مورد مربوط می شود به میزان تفاوت و تمایز فرهنگی. میزان تفاوت فرهنگ هایی که در تماس آمده اند از نظر تکنولوژی، ایدئولوژی و ارزش ها، ساختارهای اجتماعی و جز آن نقش مهمی در جریان فرهنگ پذیری ایفا می کنند.

2- مورد دیگر شرایط و شدت تماس است، تماس ممکن است خصمانه یا دوستانه باشد، ممکن است تعداد معینی از عناصر، معرف یک یا هر دو فرهنگ را در بر گیرد یا احتمال دارد که به منظور تماس گسترده و ژرف بینجامد. این متغیرها ممکن است بر اثر مرور زمان به سبب طولانی شدن تماس تغییر کند وطبیعت فرهنگ پذیری را به همین نسبت تغییر دهند.

3- موقعیت های فرادستی فرودستی فرهنگ ها ممکن است درشرایطی برابر در تماس قرار گیرند، اما اغلب اتفاق می افتد که فرهنگی به علت به کار گیری نیرو و قدرت عریان ، فشارهای اقتصادی، ابعاد بزرگتر یابرتری تکنولوژیک یا حیثیتی که در نظر فرهنگ فرو دست دارد،موقعیتی فرا دست کسب می کند.

4- کارگزاران تماس - باید دید کارگزاران تماس چه کسانی هستند؟ مسیونرهای مذهبی، بازرگانان و مقامات رسمی دولت ها

5- جهت جریان تماس: به چه میزان جریان نوآوری یک سویه و یا دوسویه است. (همان، 1382، ص 105 و 106).

2-16 انواع فرهنگ پذیری :

1- اختلاط یا جذب : دو فرهنگی که با هم در تماس آمده اند از هم باز شناخته نشوند و فرهنگ واحد جدیدی را شکل دهند.

2- الحاق : یک فرهنگ استقلالش را از دست می دهد اما به عنوان خرده فرهنگ به صورت کاست، طبقه یا جامعه ای متکثر به حیات خود ادامه میدهد.

3- خاموشی: یک فرهنگ چنان خصوصیاتش را می بازد که دیگر نمی تواند به حیات خود ادامه دهد و فرومی کشد، جنگ ، بیماری های ناشناخته یا انتقال افراد از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر را می توان از موارد بروز چنین وضعیتی دانست.

4- انطباق : تعادل ساختاری درونی و یا بیرونی تازه ای به دست می آید ، دگرگونی ادامه پیدا می کند ولی از سرعت آن کاسته می شود و به صورت منتخب وگزینه ای عمل می کند. ساختار های جدیدی به وضع موجود افزوده می شوند بی آنکه ساختارهای پیشین را از میان بردارند. (همان، 1382،ص 107 و 108)

فرهنگ پذیری جریانی است که فرد تمام زمینه های فرهنگی را می­شناسد و به طور ژرف و عمیق می­پردازد و خود را با آن سازگار می سازد ، فرهنگ پذیری یا پذیرش خلاصه های فرهنگی، به دو شکل انجام می­پذیرد:

الف –فرهنگ پذیری یک سویه: کودکی که زاده می شود فاقد فرهنگ است اما او در دل جامعه و فرهنگ زاده می شود و وقتی بدنیا می آید خود را در میان فرهنگ محصور می یابد. پدیده های فرهنگی، ارزش های اجتماعی، هنجارهای اجتماعی، آرمان ها وآداب و عادات و بسیاری از خاصه های فرهنگی، از هر جهت او را در بر گرفته اند و کودک بتدریج عناصر فرهنگی را به طور مستقیم و غیر مستقیم می­آموزد و از آنجا که خود چیزی ندارد که به جامعه دهد، فرهنگ پذیری را یک سویه می نامیم.

ب – فرهنگ پذیری دو سویه : وقتی شخصیت فرد قوام گرفته باشد، خاصه های فرهنگی را در خود جمع دارد وشخصیت او بر اساس همین خاصه ها استوار است، از این رو فرهنگ پذیری در این افراد امری پیچیده است و دارای دو سو و جهت است و فرد با ورود به جامعه بیگانه به سادگی فرهنگ آن جامعه در آن نفوذ نمی کند.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.