دانلود خودشناسی

خودشناسی

خودشناسی

دانلود خودشناسی

خودشناسی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 54 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 90

خودشناسی

 

خود شناسی

پذیرش

جوانان

نظرات

همدستان

اختیار

حصارها

صورتحساب‌ها

بدن

کسب و کار

اتومبیل

تحت مراقبت

تغییر افکارمان

کودک ناهنجار

کودکان

روشنی

جامعه

تشابه

آگاهی

رؤیاها

شغل

روشنفکری

افزایش آگاهی

مکفی برای همه

توقعات

خانواده

گم گشتگی

احساسات

دارایی

ساختن

بخشش

بخشیدن و پذیرفتن

گناه

بالاترین خوبی

تعطیلات

خلق و خو

گرسنگی

مصونیت

درآمد

شخصیت

از دست دادن

سودایی والاتر

زیرکی

مشکلات مادی

سوگواری

نگاه تازه

اخبار

درد

والدین

شکیبایی

قدرت

خوشبختی

هدف

خویشاوندان

خشم

مسئولیت

خویشتن دوستی

گفتگو با خود

پرورش روحانی

قوانین روحانی

اندیشة ناخودآگاه

حمایت کردن

گروهها‌ ی پشتیبان

من، در جهان عشق و پذیرش ساکنم.

پذیرش

من، به راحتی می‌پذیرم

اگر بخواهم، همان گونه که هستم خود را بپذیرم، پس باید به این راضی باشم که دیگران را نیز، همانطور که هستند بپذیرم. ما همیشه می‌خواهیم که والدینمان را مثل خودمان بپذیریم و تاکنون نیز نتوانسته‌ایم آنها را همانگونه که هستند پذیرا باشیم. پذیرش، به خودمان و به دیگران این توانایی را می‌بخشد که خودمان باشیم. این خودخواهانه است که برای دیگران سنجیده شود. ما می‌توانیم فقط برای خودمان بسنجیم. و حتی از این پس، می‌خواهیم که آنها بیشتر شبیه راهنما باشند تا سنجش. هر چه بیشتر بتوانیم خود پذیری را تمرین کنیم، عادت‌هایی را که نمی‌توانند برای ما مفید باشند، راحت‌تر از بین می‌بریم. و برای ما ساده است که در فضایی عاشقانه پرورش یافته و تغییر کنیم.

 من، قدرتم را می‌طلبم و به آن سوی همة محدودیت‌ها می‌روم.

اعتیاد

من خود را می‌بخشم و آزاد می‌نمایم.

اعتیاد، عادت عمیق داشتن به چیزهایی است که خارج از موجودیت من است. می‌توانم به انواع داروها، الکل، سکس و سیگار اعتیاد داشته باشم؛ به سرزنش کردن، پیش داوری، بیماری، مقروض بودن، حقارت و بدگمانی نیز معتاد باشم. اما از جهتی، می‌توانم به فراسوی همة این عادت‌ها نیز حرکت کنم. اعتیاد، قدرتم را تا حد یک عادت پلید یا یک ذات مقدس پیش می‌برد. من می‌توانم قدرتم را پس بگیرم. و این، همان لحظة بازپس گرفتن قدرت است! من انتخاب می‌کنم که عادت مثبت خود را، که زندگی اینجاست برای من، افزایش دهم. من می‌خواهم خودم را ببخشم و شروع به حرکت کنم. من، روحی جاودان دارم که همواره با من است و اکنون اینجاست… با من. من، آرام و رهایم، و زیستی دوباره را به خاطر بیاورم آنگونه که عهادت کهنة غلط را از خود دور کنم و عاداتی تازه و روشن را تمرین کنم.

 زندگی به من عشق می‌ورزد و من در امنیت هستم.

جوانان

من، آزادانه گفتگو می‌کنم.

 من در امنیت و آرامش پرورش یافتم. من، به آموختن، پرورش یافتن و تغییر کردن، عشق می‌ورزم و در این میان، احساس امنیت می‌کنم، زیرا می‌دانم که تغییر یافتن، قسمتی طبیعی از زندگی است. شخصیت من، قابل انعطاف است و با جریان زندگی حرکت، برایم ساده. وجود درونی من، سازگار است، با این حال در هر حادثه و تجربه‌ای، در امنیت و آرامشم. وقتی کودکی بیش نبودم، نمی‌دانستم که آینده برایم چه خواهد آورد. و اکنون نیز که سفرم را به سوی سالمندی آغاز کرده‌ام، می‌دانم که فردا یعنی ندانسته‌ها و اسراری سر به مهر. من این را انتخاب کردم که باور کنم در امنیت و آرامش پرورش یافتم و عهده دار زندگی خود هستم. نخستین فعالیت بزرگسالی‌ام، آموختن این است که بی‌چون و چرا به خود عشق بورزم زیرا دیگر می‌توانم به هر آنچه ممکن است آینده برایم بیامورد، دست بیابم.

v        من، نظراتم را، عاقلانه به کار می‌بندم.

نظرات

در آغاز، سخن وجود دارد.

هر اندیشه‌ای که در ذهن دارم و هر جمله‌ای که بر زبان می‌آورم، یک نظر به حساب می‌آید، آن نظرات یا منفی است یا مثبت. نظر مثبت، اتفاق مثبت می‌آفریند و نظر منفی، اتفاق منفی، با کاشتن بذر گوجه فرنگی، فقط بوتة گوجه فرنگی سبز و پرورش خواهد یافت و از یک میوة بلوط، فقط درخت بلوط رشد خواهد کرد، و با بزرگ شدن توله سگ، فقط یک سگ به وجود می‌آید. پس اگر ما دربارة خودمان یا زندگیمان، حرف‌های منفی بزنیم، فقط حوادث یا اتفاقات منفی به بار خواهد آمد. بنابراین اکنون بر می‌خیزیم، و به آن سوی عادت‌های خانواده‌ام که زندگی را در مسیری منفی می‌دیدند حرکت می‌کنم. نظر تازة من، فقط گفتن از خوبی هایی است که در زندگی‌ام وجود دارد. از این پس، فقط خوبی به سوی من خواهد آمد.

v        ادعای من مهم نیست، می‌دانم که محبوب هستم.

همدستان

این نیز می‌گذرد، و ما پرورش کرده از آن  سود خواهیم برد.

ما، بی‌هیچ و راهنمایی، مسیر آب‌ها را لفظاً در نوردیده‌ایم. و در این مسیر، هر گرفتار شده‌ای، با دانش و فهمی که در این نقطه زا زمان و فضا دارد، بهترین کاری که می‌تواند، انجام می‌دهد. به خودتان افتخار کنید. زیرا توانایی انجام شما، بیشتر از آن چیزی است که فکر می‌کنید. به خاطر داشته باشید که هر کسی در هر نقطه از این سیاره که باشد، بهبود یافتة دردی است که ما توانایی خلق ان را داشته و داریم. بهبود وشفا باید خواسته شود. مهم نیست که شما به چه زبانی صحبت می‌کنید؛ عشق از طریق قلب با ما سخن می‌گوید. زمان، هر روز و به آرامی می‌گذرد و احساس می‌کند که عشق از قلبتان به سوی دست‌ها و پاهایتان و از میان همة اعضای بدنتان جاری است عشق، قدرتی شفابخش است. عشق همة درها را می‌گشاید. عشق، قدرتی همیشه آماده و جهانی است که برای کمک رساندن به ما، برای پیروز شدن بر هر ادعایی در زندگیمان، اینجا است. قلبتان را بگشاید. بگذارید عشق جریان یابد، برابری خویش را با آن قدرتی که شما را آفریده، احساس کنید.

v        من در جهان خود، اختیار کامل دارم.

اختیار

من، حاکم زندگی خویش هستم.

هیچ کس، هیچ جا، یا هیچ چیزی قدرتی فراتر از من ندارد، زیرا من، تنها اندیشنده در ذهن خویش هستم. چونان کودکی، نشانه‌های اختیار خدایان را پذیرفتم. اکنون می‌آموزم که قدرتم را باز پس گیرم و نشان اختیار خویش باشم؛ و نیز خود را چون مسئولی قدرتمند بپذیرم. آنچنانکه هر صبح می‌اندیشم، خرد درونی خویش را احساس می‌کنم. مدرسة زندگی، عمیق‌ترین و کامل‌ترین مدرسه‌ای است که خود را در آن، آموزگار و آموزنده می‌یابیم. ما هر یک، در این مدرسه می‌آییم تا چیزهایی را یاد بدهیم و چیزهایی دیگری را یاد بگیریم و چون به اندیشه‌های خویش گوش می‌سپاریم، ذهنم را به سوی اعتماد به خرد درونی‌ام هدایت می‌کنم. پرورش دهید، آغاز کنید و واگذارید همة کارهای روی این گرة خاکیتان را به سوی سرچشمة الی‌تان همه چیز خوب است.

v        من، از حصارها گذشته، به سوی امکانات می‌روم.

حصارها

در زندگی‌ام، حصاری وجود ندارد.

دروازه‌های رو به خرد و آموزش، همیشه بازند و بیشتر و بیشتر، دوست دارم که به سوی آنها گام بردارم. حصارها، بندها، موانع، و مشکلات، آموزگاران شخصی هستند که به ما این فرصت را می‌دهند، از گذشته خارج شده، به سوی همة امکانات هستی وارد شدیم. من به ذهن خویش و هر آنچه در مسیرش وجود دارد که بالاترین اندیشة قابل تصور است، عشق می‌ورزم. وقتی ذهنم به چیزهای خوب می‌اندیشد، حصارها و بندهای ناپدید می‌گردند. زندگی‌ام از معجزات کوچک بر می‌شوند. و اکنون و همیشه، این اجازه را به خود می‌دهم تا هیچ کاری نکنم جز آنکه بنشینم و روی بگشایم به سوی خرد الهی، من دانش آموز زندگی‌ام و به آن عشق می‌ورزم.

v        گل‌ها مثل مردمان، در ظاهر زیبا و همواره شکوفا هستند.

زیبایی

زیبایی مرا برانگیخت و بهبود بخشید.

زیبایی همه جا هست. زیبایی طبیعت، از هر گل کوچکی، از انعکاس نقش نور در آب و از قدرت خاموش درختان کهنسال خواهد درخشید. طبیعت مرا به لرزه می‌اندازد، از نو می‌آفریند و خستگی‌ام را از تن می زداید. من آرامش، لذت و بهبود را در چیزهای سادة زندگی می‌یابم. وقتی عاشقانه به طبیعت می‌نگرم، آنرا برای عاشقانه دیدن در خودم، آسان می‌یابم. من، قسمتی از طبیعت هستم؛ پس در یگانگی‌ام زیبا هستم. به هر سو نگاه می‌کنم، زیبایی را می‌بینم. امروز با همة زیبایی زندگی در آمیخته‌ایم.

v        صورتحساب‌های من، توانایی پرداخت مرا تأیید می‌کنند.

صورتحساب‌ها

من به راحتی پرداخت می‌کنم.

قدرتی که ما را آفریده، همه چیز را اینجا برای ما قرار داده است؛ و این ماییم که باید لایق و پذیرا باشیم. هر آنچه اکنون در اختیار داریم، چیزی است که آنرا پذیرفته‌ایم. اگر چیزهایی را، غیر از آنچه هست بخواهیم – و البته کمتر یا بیشتر از آن – هرگز  با گله وشکایت کردن نمی‌توانیم به دستش آوریم، که با هوشیاری والایمان است که می‌توانیم آنرا به چنگ آوریم. پذیرفتن همة صورتحساب‌ها با عشق. و نوشتن شرح چک‌ها با شادمانی، نشانة آن است که دو برابر آنچه داده‌اید به سویتان باز می‌گردد. مثبت اندیشی به نتیجة این اعمال را آغاز کنید. صورتحساب‌ها، واقعاً چیزهایی عجیبی هستند. این بدین معناست که کسانی دیگر، آنقدر به شما اعتماد کرده‌اند که خدمات و یا محصولات خود را در اختیارتان قرار داده و می‌دانند که شما، توانایی پرداخت آن را دارید.

 

دانلود خودشناسی

دانلود تحقیق بررسی جامع خودشناسی

بررسی جامع خودشناسی

مقاله بررسی جامع خودشناسی در 82 صفحه ورد قابل ویرایش

دانلود بررسی جامع خودشناسی

تحقیق بررسی جامع خودشناسی
پروژه بررسی جامع خودشناسی
مقاله بررسی جامع خودشناسی
دانلود تحقیق بررسی جامع خودشناسی
پروژه
پژوهش
مقاله
جزوه
تحقیق
دانلود پروژه
دانلود پژوهش
دانلود مقاله
دانلود جزوه
دانلود تحقیق
دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 53 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 82

بررسی جامع خودشناسی


خود شناسی

 

پذیرش

 

جوانان

 

نظرات

 

همدستان

 

اختیار

 

حصارها

 

صورتحساب‌ها

 

بدن

 

کسب و کار

 

اتومبیل

 

تحت مراقبت

 

تغییر افکارمان

 

کودک ناهنجار

 

کودکان

 

روشنی

 

جامعه

 

تشابه

 

آگاهی

 

رؤیاها

 

شغل

 

روشنفکری

 

افزایش آگاهی

 

مکفی برای همه

 

توقعات

 

خانواده

 

گم گشتگی

 

احساسات

 

دارایی

 

ساختن

 

بخشش

 

بخشیدن و پذیرفتن

 

گناه

 

بالاترین خوبی

 

تعطیلات

 

خلق و خو

 

گرسنگی

 

مصونیت

 

درآمد

 

شخصیت

 

از دست دادن

 

سودایی والاتر

 

زیرکی

 

مشکلات مادی

 

سوگواری

 

نگاه تازه

 

اخبار

 

درد

 

والدین

 

شکیبایی

 

قدرت

 

خوشبختی

 

هدف

 

خویشاوندان

 

خشم

 

مسئولیت

 

خویشتن دوستی

 

گفتگو با خود

 

پرورش روحانی

 

قوانین روحانی

 

اندیشة ناخودآگاه

 

حمایت کردن

 

گروهها‌ ی پشتیبان

 


 

من، در جهان عشق و پذیرش ساکنم.

 

پذیرش

 

من، به راحتی می‌پذیرم

 

اگر بخواهم، همان گونه که هستم خود را بپذیرم، پس باید به این راضی باشم که دیگران را نیز، همانطور که هستند بپذیرم. ما همیشه می‌خواهیم که والدینمان را مثل خودمان بپذیریم و تاکنون نیز نتوانسته‌ایم آنها را همانگونه که هستند پذیرا باشیم. پذیرش، به خودمان و به دیگران این توانایی را می‌بخشد که خودمان باشیم. این خودخواهانه است که برای دیگران سنجیده شود. ما می‌توانیم فقط برای خودمان بسنجیم. و حتی از این پس، می‌خواهیم که آنها بیشتر شبیه راهنما باشند تا سنجش. هر چه بیشتر بتوانیم خود پذیری را تمرین کنیم، عادت‌هایی را که نمی‌توانند برای ما مفید باشند، راحت‌تر از بین می‌بریم. و برای ما ساده است که در فضایی عاشقانه پرورش یافته و تغییر کنیم.

 

 من، قدرتم را می‌طلبم و به آن سوی همة محدودیت‌ها می‌روم.

 

اعتیاد

 

من خود را می‌بخشم و آزاد می‌نمایم.

 

اعتیاد، عادت عمیق داشتن به چیزهایی است که خارج از موجودیت من است. می‌توانم به انواع داروها، الکل، سکس و سیگار اعتیاد داشته باشم؛ به سرزنش کردن، پیش داوری، بیماری، مقروض بودن، حقارت و بدگمانی نیز معتاد باشم. اما از جهتی، می‌توانم به فراسوی همة این عادت‌ها نیز حرکت کنم. اعتیاد، قدرتم را تا حد یک عادت پلید یا یک ذات مقدس پیش می‌برد. من می‌توانم قدرتم را پس بگیرم. و این، همان لحظة بازپس گرفتن قدرت است! من انتخاب می‌کنم که عادت مثبت خود را، که زندگی اینجاست برای من، افزایش دهم. من می‌خواهم خودم را ببخشم و شروع به حرکت کنم. من، روحی جاودان دارم که همواره با من است و اکنون اینجاست… با من. من، آرام و رهایم، و زیستی دوباره را به خاطر بیاورم آنگونه که عهادت کهنة غلط را از خود دور کنم و عاداتی تازه و روشن را تمرین کنم.

 

 زندگی به من عشق می‌ورزد و من در امنیت هستم.

 

جوانان

 

من، آزادانه گفتگو می‌کنم.

 

 من در امنیت و آرامش پرورش یافتم. من، به آموختن، پرورش یافتن و تغییر کردن، عشق می‌ورزم و در این میان، احساس امنیت می‌کنم، زیرا می‌دانم که تغییر یافتن، قسمتی طبیعی از زندگی است. شخصیت من، قابل انعطاف است و با جریان زندگی حرکت، برایم ساده. وجود درونی من، سازگار است، با این حال در هر حادثه و تجربه‌ای، در امنیت و آرامشم. وقتی کودکی بیش نبودم، نمی‌دانستم که آینده برایم چه خواهد آورد. و اکنون نیز که سفرم را به سوی سالمندی آغاز کرده‌ام، می‌دانم که فردا یعنی ندانسته‌ها و اسراری سر به مهر. من این را انتخاب کردم که باور کنم در امنیت و آرامش پرورش یافتم و عهده دار زندگی خود هستم. نخستین فعالیت بزرگسالی‌ام، آموختن این است که بی‌چون و چرا به خود عشق بورزم زیرا دیگر می‌توانم به هر آنچه ممکن است آینده برایم بیامورد، دست بیابم.

 

v        من، نظراتم را، عاقلانه به کار می‌بندم.

 

نظرات

 

در آغاز، سخن وجود دارد.

 

هر اندیشه‌ای که در ذهن دارم و هر جمله‌ای که بر زبان می‌آورم، یک نظر به حساب می‌آید، آن نظرات یا منفی است یا مثبت. نظر مثبت، اتفاق مثبت می‌آفریند و نظر منفی، اتفاق منفی، با کاشتن بذر گوجه فرنگی، فقط بوتة گوجه فرنگی سبز و پرورش خواهد یافت و از یک میوة بلوط، فقط درخت بلوط رشد خواهد کرد، و با بزرگ شدن توله سگ، فقط یک سگ به وجود می‌آید. پس اگر ما دربارة خودمان یا زندگیمان، حرف‌های منفی بزنیم، فقط حوادث یا اتفاقات منفی به بار خواهد آمد. بنابراین اکنون بر می‌خیزیم، و به آن سوی عادت‌های خانواده‌ام که زندگی را در مسیری منفی می‌دیدند حرکت می‌کنم. نظر تازة من، فقط گفتن از خوبی هایی است که در زندگی‌ام وجود دارد. از این پس، فقط خوبی به سوی من خواهد آمد.

 

v        ادعای من مهم نیست، می‌دانم که محبوب هستم.

 

همدستان

 

این نیز می‌گذرد، و ما پرورش کرده از آن آن سود خواهیم برد.

 

ما، بی‌هیچ و راهنمایی، مسیر آب‌ها را لفظاً در نوردیده‌ایم. و در این مسیر، هر گرفتار شده‌ای، با دانش و فهمی که در این نقطه زا زمان و فضا دارد، بهترین کاری که می‌تواند، انجام می‌دهد. به خودتان افتخار کنید. زیرا توانایی انجام شما، بیشتر از آن چیزی است که فکر می‌کنید. به خاطر داشته باشید که هر کسی در هر نقطه از این سیاره که باشد، بهبود یافتة دردی است که ما توانایی خلق ان را داشته و داریم. بهبود وشفا باید خواسته شود. مهم نیست که شما به چه زبانی صحبت می‌کنید؛ عشق از طریق قلب با ما سخن می‌گوید. زمان، هر روز و به آرامی می‌گذرد و احساس می‌کند که عشق از قلبتان به سوی دست‌ها و پاهایتان و از میان همة اعضای بدنتان جاری است عشق، قدرتی شفابخش است. عشق همة درها را می‌گشاید. عشق، قدرتی همیشه آماده و جهانی است که برای کمک رساندن به ما، برای پیروز شدن بر هر ادعایی در زندگیمان، اینجا است. قلبتان را بگشاید. بگذارید عشق جریان یابد، برابری خویش را با آن قدرتی که شما را آفریده، احساس کنید.

 

v        من در جهان خود، اختیار کامل دارم.

 

اختیار

 

من، حاکم زندگی خویش هستم.

 

هیچ کس، هیچ جا، یا هیچ چیزی قدرتی فراتر از من ندارد، زیرا من، تنها اندیشنده در ذهن خویش هستم. چونان کودکی، نشانه‌های اختیار خدایان را پذیرفتم. اکنون می‌آموزم که قدرتم را باز پس گیرم و نشان اختیار خویش باشم؛ و نیز خود را چون مسئولی قدرتمند بپذیرم. آنچنانکه هر صبح می‌اندیشم، خرد درونی خویش را احساس می‌کنم. مدرسة زندگی، عمیق‌ترین و کامل‌ترین مدرسه‌ای است که خود را در آن، آموزگار و آموزنده می‌یابیم. ما هر یک، در این مدرسه می‌آییم تا چیزهایی را یاد بدهیم و چیزهایی دیگری را یاد بگیریم و چون به اندیشه‌های خویش گوش می‌سپاریم، ذهنم را به سوی اعتماد به خرد درونی‌ام هدایت می‌کنم. پرورش دهید، آغاز کنید و واگذارید همة کارهای روی این گرة خاکیتان را به سوی سرچشمة الی‌تان همه چیز خوب است.





توقعات

فقط همانی باش که هستی.

من، خود را با شرایط کنونی دوست دارم و می‌پذیرم. در همین موقعیت، برای قمست‌های درونی بدنم آرامش احساس می‌کنم، و این حس را دارم که عضلات گردنم به راحتی و نرمی کار خود را انجام می‌دهند.

پیش از این، در برابر عشق و مقبولیت مقاومت می‌کردم و بر این عقیده بودم که باید وزنم را کم کنم، شغلی در ردة بالا داشته باشم، عاشق شوم، پول یا هر چیز دیگری که لازم است به دست آورم. چیزی که اتفاق افتاد این بود: وقتی وزنم کم شد و ثروت زیادی به دست‌ آوردم، باز هم هیچ علاقه‌ای به خود نداشتم. لیست دیگری برای خود درست کردم. این بار، توقعات و انتظاراتی را که از خود داشتم، از لیست حذف کردم. دیگر قدرتی شگفت انگیز وجود دارد. از اینکه فقط همانی باشم که هستم، شور و لذت فراوانی در خود احساس می‌کنم.

      v         من، برای این مدت عمر، بهترین والدین را انتخاب کردم.

خانواده

همة زندگی، بخشی از خانواده‌ام هستند.

من، همة خانواده‌ام را، چه آنهایی که زنده‌اند، و چه آنهایی که مرده‌اند، در یک سیکل دوست داشتنی قرار می‌دهم. منم ثابت می‌کنم که تجربیاتی سوزون و جالب هستند که برای همة ما مفهوم و معنی خاصی دارند. با آنها احساس خوشبختی می‌کنم و وقتی همه چیز دوست داشتنی است، دور هم جمع می‌شویم. پیشینیان ما که قبل از ما می‌زیستند، از دانش و معلوماتی که داشتند به بهترین شکل استفاده می‌کردند، و بچه‌هایی که هنوز به دنیا نیامده‌اند، اعتراضات تازه‌ای پیش رو خواهند داشت که با فهم و درک خود، بهترین را انجام خواهند داد. هر روزی که می‌گذرد، نسبت به اینکه از محدودیت‌های خانوادة قدیمی‌رها شده و به سوی توازنی الهی چشم بگشایم، احساس وظیفة بیشتری می‌کنم. برای من، با هم بودن خانواده، فرصتی است برای تقسیم دردها و دلسوزی نسبت به هم.

      v         من، امنیت را در هر نقطه از این جهان احساس می‌کنم.

ترس

من در امنیت هستم.

در هر لحظه از زمان، فرصت داریم که ترس یا محبت را انتخاب کنیم. در لحظه‌های ترس، خورشید را به یاد می‌آورم، زیرا حتی هنگامی که ابرها برای لحظه‌ای آنرا می‌پوشانند، باز هم می‌درخشد و می‌تابد. مثل خورشید، قدرت بیکارنی وجود دارد که حتی اگر ابرهای افکار پلید و منفی موقتاً آنرا پنهان کند، باز هم بر من می‌تابد. من، دوست دارم که نور و روشنایی را به یاد بیاورم، زیرا در نور، احساس اطمینان می‌کنم. وقتی ترس فرا می‌رسد، می‌خواهم آنرا چون ابرهای گذرنده در آسمان ببینم و بگذارم که به راه خود برود. من با ترس خود بیگانه‌ام. من در زندگی، امنیت دارم، بی‌آنکه از خود محافظت کنم یا به دفاع از خود برخیزم. می‌دانم که آنچه در قلب‌هایمان می‌گذرد، بسیار مهم است. پس شروع می‌کنم تا هر روز، در سکوتی دلنشین با قلبم هماهنگ شوم. وقتی احساس ترس می‌کنم، دروازة قلبم را می‌گشایم تا عشق، ترس را محو و نابود کند.

      v         من نمی‌توانم گم گشته، تنها یا منزوی باشم، زیرا در آگاهی الهی ساکن هستم.

گم گشتگی

فقط یک آگاهی وجود دارد.

وقتی احساس گم گشتگی می‌کنم یا وقتی چیزهایی را که نیاز دارم گم می‌شوند، افکار پریشانم را متوقف می‌کنم و به آگاهی درونی‌ام نزدیک می‌شوم زیرا می‌دانم که تاکنون چیزی در اندیشة گم نشده است. این آگاهی همه چا ودر هر چیزی که در اطرافمان هست وجود دارد؛ حتی در آنچه که من در جستجویش هستم و در درون من، اینجا و هم اکنون با صراحت می‌گویم آن آگاهی کل، در تسلسل کامل زمان     –     مکان به سوی من و برای آنچه هستم می‌آید. من هرگز گرفتار چیزی نمی‌شوم. در طول روز ، اتفاق افتاده  که بارها از هویت محدود خود رها شده و به اصل خویش روی آورده‌ام؛ بیان با شکوه الهی از زندگی که به وسیلة یک آگاهی مهربان و لاینتناهی آفریده است. همه چیز خوب است.

   v    ما احساسات خود را بر اساس تفکراتی که انتخاب می‌کنیم می‌آفرینیم. ما می‌توانیم انتخابات متفاوتی داشته و تجربه‌های مختلفی خلق کنیم.

احساسات

احساسات، اندیشه‌های جاری در بدن‌هایمان هستند.

ما قادریم که‌آنچه را حس می‌کنیم بهبود بخشیم، پس بایدبه خودمان اجازه بدهیم که احساساتمان را حس کنیم. بسیاری از مردم، داوری‌هایشان را بر اساس احساساتشان انجام می‌دهند. آنها حس می‌کنند که «نباید» عصبانی باشند اما هستند. آنها در جستجوی راهی هستند که با احساساتشان معامله کنند. راه‌های مناسب بسیاری برای بیان احساسات وجود دارد شما می‌توانید بالش‌ها را کتک بزنید، بر سر ماشین فریاد بزنید، بدوید و تنیس بازی کنید. وقتی عصبانی هستید، صدمه دیده‌اید‌ای کسی شما را ترسانده، می‌توانید مقابل آیینه بایستید و با مردم یک گفتگوی جنجالی داشته باشد. وقتی مقابل آیینه می‌ایستید، تصویری از مردم، مقابل شما قرار می‌گیرد. پس به آنها بگویید که واقعاً چه احساسی دارید. همه چیز را از دورن خود بیرون بریزید و با چیزهایی مثل: «خب! کاریست که شده شما را می‌بخشم و می‌گذارم که برودید. حالا که این اتفاق افتاده، نظرم راجع به خودم چیست؟ چه می توانستم بکنم که در این مدتن، با عصبانیت واکنش نشان ندهم؟» به این، برای نزده بودن، یک زمان باور نکردنی است. وقتی درست‌های زندگی را می‌آموزید و از آن می‌‌گذرید، با خود به نرمی رفتار کنید.

      v         من از نظر مالی، آرامش دارم.

دارایی

من، به اوج ثروت می‌رسم.

من دوست دارم که درآمدن همواره افزایش یابد، و مهم نیست که روزنامه‌ها واقتصاددانان می‌گویند. من به آن سوی  درآمد کنونی‌ام حرکت کرده و به اوج درآمدی که پیش‌بنی می‌کنم. خواهم رفت. به راهنمایی‌های مردم که می‌گویند «تا کجا پیش برو» و یا«چه کارهایی بکن» هیچ کاری ندارم. من به راحتی، تا آن سوی درآمد پدر و مادرم می‌روم. آگاهی من از علم اقتصاد، همواره رو به افزایش است و عقاید و نظرات جدید را نیز درک می‌کنم. عقایدی که راه‌های جدیدی برای زندگی کردن واقعی، همراه با ثروت، آرامش و زیبایی را نشان می‌دهد. استعدادها و توانایی‌هایم بیش از حد، خوب بوده و با توجه به نیازهایی که از دنیا دارم، برایم بسیار شادی‌ ‌آفرین است. من همة احساساتی  را که به سوم نیست کنار می‌گذارم به سوی پذیرفتن موقعیتی جدید که در خود امنیت مالی نهفته دارد، حرکت می‌کنم.

   

توقعات

فقط همانی باش که هستی.

من، خود را با شرایط کنونی دوست دارم و می‌پذیرم. در همین موقعیت، برای قمست‌های درونی بدنم آرامش احساس می‌کنم، و این حس را دارم که عضلات گردنم به راحتی و نرمی کار خود را انجام می‌دهند.

پیش از این، در برابر عشق و مقبولیت مقاومت می‌کردم و بر این عقیده بودم که باید وزنم را کم کنم، شغلی در ردة بالا داشته باشم، عاشق شوم، پول یا هر چیز دیگری که لازم است به دست آورم. چیزی که اتفاق افتاد این بود: وقتی وزنم کم شد و ثروت زیادی به دست‌ آوردم، باز هم هیچ علاقه‌ای به خود نداشتم. لیست دیگری برای خود درست کردم. این بار، توقعات و انتظاراتی را که از خود داشتم، از لیست حذف کردم. دیگر قدرتی شگفت انگیز وجود دارد. از اینکه فقط همانی باشم که هستم، شور و لذت فراوانی در خود احساس می‌کنم.

      v         من، برای این مدت عمر، بهترین والدین را انتخاب کردم.

خانواده

همة زندگی، بخشی از خانواده‌ام هستند.

من، همة خانواده‌ام را، چه آنهایی که زنده‌اند، و چه آنهایی که مرده‌اند، در یک سیکل دوست داشتنی قرار می‌دهم. منم ثابت می‌کنم که تجربیاتی سوزون و جالب هستند که برای همة ما مفهوم و معنی خاصی دارند. با آنها احساس خوشبختی می‌کنم و وقتی همه چیز دوست داشتنی است، دور هم جمع می‌شویم. پیشینیان ما که قبل از ما می‌زیستند، از دانش و معلوماتی که داشتند به بهترین شکل استفاده می‌کردند، و بچه‌هایی که هنوز به دنیا نیامده‌اند، اعتراضات تازه‌ای پیش رو خواهند داشت که با فهم و درک خود، بهترین را انجام خواهند داد. هر روزی که می‌گذرد، نسبت به اینکه از محدودیت‌های خانوادة قدیمی‌رها شده و به سوی توازنی الهی چشم بگشایم، احساس وظیفة بیشتری می‌کنم. برای من، با هم بودن خانواده، فرصتی است برای تقسیم دردها و دلسوزی نسبت به هم.

      v         من، امنیت را در هر نقطه از این جهان احساس می‌کنم.

ترس

من در امنیت هستم.

در هر لحظه از زمان، فرصت داریم که ترس یا محبت را انتخاب کنیم. در لحظه‌های ترس، خورشید را به یاد می‌آورم، زیرا حتی هنگامی که ابرها برای لحظه‌ای آنرا می‌پوشانند، باز هم می‌درخشد و می‌تابد. مثل خورشید، قدرت بیکارنی وجود دارد که حتی اگر ابرهای افکار پلید و منفی موقتاً آنرا پنهان کند، باز هم بر من می‌تابد. من، دوست دارم که نور و روشنایی را به یاد بیاورم، زیرا در نور، احساس اطمینان می‌کنم. وقتی ترس فرا می‌رسد، می‌خواهم آنرا چون ابرهای گذرنده در آسمان ببینم و بگذارم که به راه خود برود. من با ترس خود بیگانه‌ام. من در زندگی، امنیت دارم، بی‌آنکه از خود محافظت کنم یا به دفاع از خود برخیزم. می‌دانم که آنچه در قلب‌هایمان می‌گذرد، بسیار مهم است. پس شروع می‌کنم تا هر روز، در سکوتی دلنشین با قلبم هماهنگ شوم. وقتی احساس ترس می‌کنم، دروازة قلبم را می‌گشایم تا عشق، ترس را محو و نابود کند.

      v         من نمی‌توانم گم گشته، تنها یا منزوی باشم، زیرا در آگاهی الهی ساکن هستم.

گم گشتگی

فقط یک آگاهی وجود دارد.

وقتی احساس گم گشتگی می‌کنم یا وقتی چیزهایی را که نیاز دارم گم می‌شوند، افکار پریشانم را متوقف می‌کنم و به آگاهی درونی‌ام نزدیک می‌شوم زیرا می‌دانم که تاکنون چیزی در اندیشة گم نشده است. این آگاهی همه چا ودر هر چیزی که در اطرافمان هست وجود دارد؛ حتی در آنچه که من در جستجویش هستم و در درون من، اینجا و هم اکنون با صراحت می‌گویم آن آگاهی کل، در تسلسل کامل زمان     –     مکان به سوی من و برای آنچه هستم می‌آید. من هرگز گرفتار چیزی نمی‌شوم. در طول روز ، اتفاق افتاده  که بارها از هویت محدود خود رها شده و به اصل خویش روی آورده‌ام؛ بیان با شکوه الهی از زندگی که به وسیلة یک آگاهی مهربان و لاینتناهی آفریده است. همه چیز خوب است.

   v    ما احساسات خود را بر اساس تفکراتی که انتخاب می‌کنیم می‌آفرینیم. ما می‌توانیم انتخابات متفاوتی داشته و تجربه‌های مختلفی خلق کنیم.

احساسات

احساسات، اندیشه‌های جاری در بدن‌هایمان هستند.

ما قادریم که‌آنچه را حس می‌کنیم بهبود بخشیم، پس بایدبه خودمان اجازه بدهیم که احساساتمان را حس کنیم. بسیاری از مردم، داوری‌هایشان را بر اساس احساساتشان انجام می‌دهند. آنها حس می‌کنند که «نباید» عصبانی باشند اما هستند. آنها در جستجوی راهی هستند که با احساساتشان معامله کنند. راه‌های مناسب بسیاری برای بیان احساسات وجود دارد شما می‌توانید بالش‌ها را کتک بزنید، بر سر ماشین فریاد بزنید، بدوید و تنیس بازی کنید. وقتی عصبانی هستید، صدمه دیده‌اید‌ای کسی شما را ترسانده، می‌توانید مقابل آیینه بایستید و با مردم یک گفتگوی جنجالی داشته باشد. وقتی مقابل آیینه می‌ایستید، تصویری از مردم، مقابل شما قرار می‌گیرد. پس به آنها بگویید که واقعاً چه احساسی دارید. همه چیز را از دورن خود بیرون بریزید و با چیزهایی مثل: «خب! کاریست که شده شما را می‌بخشم و می‌گذارم که برودید. حالا که این اتفاق افتاده، نظرم راجع به خودم چیست؟ چه می توانستم بکنم که در این مدتن، با عصبانیت واکنش نشان ندهم؟» به این، برای نزده بودن، یک زمان باور نکردنی است. وقتی درست‌های زندگی را می‌آموزید و از آن می‌‌گذرید، با خود به نرمی رفتار کنید.

      v         من از نظر مالی، آرامش دارم.

دارایی

من، به اوج ثروت می‌رسم.

من دوست دارم که درآمدن همواره افزایش یابد، و مهم نیست که روزنامه‌ها واقتصاددانان می‌گویند. من به آن سوی  درآمد کنونی‌ام حرکت کرده و به اوج درآمدی که پیش‌بنی می‌کنم. خواهم رفت. به راهنمایی‌های مردم که می‌گویند «تا کجا پیش برو» و یا«چه کارهایی بکن» هیچ کاری ندارم. من به راحتی، تا آن سوی درآمد پدر و مادرم می‌روم. آگاهی من از علم اقتصاد، همواره رو به افزایش است و عقاید و نظرات جدید را نیز درک می‌کنم. عقایدی که راه‌های جدیدی برای زندگی کردن واقعی، همراه با ثروت، آرامش و زیبایی را نشان می‌دهد. استعدادها و توانایی‌هایم بیش از حد، خوب بوده و با توجه به نیازهایی که از دنیا دارم، برایم بسیار شادی‌ ‌آفرین است. من همة احساساتی  را که به سوم نیست کنار می‌گذارم به سوی پذیرفتن موقعیتی جدید که در خود امنیت مالی نهفته دارد، حرکت می‌کنم.

      v         عشق یعنی همة نیاز من به ساختن دنیایم.

ساختن

توقعات

فقط همانی باش که هستی.

من، خود را با شرایط کنونی دوست دارم و می‌پذیرم. در همین موقعیت، برای قمست‌های درونی بدنم آرامش احساس می‌کنم، و این حس را دارم که عضلات گردنم به راحتی و نرمی کار خود را انجام می‌دهند.

پیش از این، در برابر عشق و مقبولیت مقاومت می‌کردم و بر این عقیده بودم که باید وزنم را کم کنم، شغلی در ردة بالا داشته باشم، عاشق شوم، پول یا هر چیز دیگری که لازم است به دست آورم. چیزی که اتفاق افتاد این بود: وقتی وزنم کم شد و ثروت زیادی به دست‌ آوردم، باز هم هیچ علاقه‌ای به خود نداشتم. لیست دیگری برای خود درست کردم. این بار، توقعات و انتظاراتی را که از خود داشتم، از لیست حذف کردم. دیگر قدرتی شگفت انگیز وجود دارد. از اینکه فقط همانی باشم که هستم، شور و لذت فراوانی در خود احساس می‌کنم.

      v         من، برای این مدت عمر، بهترین والدین را انتخاب کردم.

خانواده

همة زندگی، بخشی از خانواده‌ام هستند.

من، همة خانواده‌ام را، چه آنهایی که زنده‌اند، و چه آنهایی که مرده‌اند، در یک سیکل دوست داشتنی قرار می‌دهم. منم ثابت می‌کنم که تجربیاتی سوزون و جالب هستند که برای همة ما مفهوم و معنی خاصی دارند. با آنها احساس خوشبختی می‌کنم و وقتی همه چیز دوست داشتنی است، دور هم جمع می‌شویم. پیشینیان ما که قبل از ما می‌زیستند، از دانش و معلوماتی که داشتند به بهترین شکل استفاده می‌کردند، و بچه‌هایی که هنوز به دنیا نیامده‌اند، اعتراضات تازه‌ای پیش رو خواهند داشت که با فهم و درک خود، بهترین را انجام خواهند داد. هر روزی که می‌گذرد، نسبت به اینکه از محدودیت‌های خانوادة قدیمی‌رها شده و به سوی توازنی الهی چشم بگشایم، احساس وظیفة بیشتری می‌کنم. برای من، با هم بودن خانواده، فرصتی است برای تقسیم دردها و دلسوزی نسبت به هم.

      v         من، امنیت را در هر نقطه از این جهان احساس می‌کنم.

ترس

من در امنیت هستم.

در هر لحظه از زمان، فرصت داریم که ترس یا محبت را انتخاب کنیم. در لحظه‌های ترس، خورشید را به یاد می‌آورم، زیرا حتی هنگامی که ابرها برای لحظه‌ای آنرا می‌پوشانند، باز هم می‌درخشد و می‌تابد. مثل خورشید، قدرت بیکارنی وجود دارد که حتی اگر ابرهای افکار پلید و منفی موقتاً آنرا پنهان کند، باز هم بر من می‌تابد. من، دوست دارم که نور و روشنایی را به یاد بیاورم، زیرا در نور، احساس اطمینان می‌کنم. وقتی ترس فرا می‌رسد، می‌خواهم آنرا چون ابرهای گذرنده در آسمان ببینم و بگذارم که به راه خود برود. من با ترس خود بیگانه‌ام. من در زندگی، امنیت دارم، بی‌آنکه از خود محافظت کنم یا به دفاع از خود برخیزم. می‌دانم که آنچه در قلب‌هایمان می‌گذرد، بسیار مهم است. پس شروع می‌کنم تا هر روز، در سکوتی دلنشین با قلبم هماهنگ شوم. وقتی احساس ترس می‌کنم، دروازة قلبم را می‌گشایم تا عشق، ترس را محو و نابود کند.

      v         من نمی‌توانم گم گشته، تنها یا منزوی باشم، زیرا در آگاهی الهی ساکن هستم.

گم گشتگی

فقط یک آگاهی وجود دارد.

وقتی احساس گم گشتگی می‌کنم یا وقتی چیزهایی را که نیاز دارم گم می‌شوند، افکار پریشانم را متوقف می‌کنم و به آگاهی درونی‌ام نزدیک می‌شوم زیرا می‌دانم که تاکنون چیزی در اندیشة گم نشده است. این آگاهی همه چا ودر هر چیزی که در اطرافمان هست وجود دارد؛ حتی در آنچه که من در جستجویش هستم و در درون من، اینجا و هم اکنون با صراحت می‌گویم آن آگاهی کل، در تسلسل کامل زمان     –     مکان به سوی من و برای آنچه هستم می‌آید. من هرگز گرفتار چیزی نمی‌شوم. در طول روز ، اتفاق افتاده  که بارها از هویت محدود خود رها شده و به اصل خویش روی آورده‌ام؛ بیان با شکوه الهی از زندگی که به وسیلة یک آگاهی مهربان و لاینتناهی آفریده است. همه چیز خوب است.

   v    ما احساسات خود را بر اساس تفکراتی که انتخاب می‌کنیم می‌آفرینیم. ما می‌توانیم انتخابات متفاوتی داشته و تجربه‌های مختلفی خلق کنیم.

احساسات

احساسات، اندیشه‌های جاری در بدن‌هایمان هستند.

ما قادریم که‌آنچه را حس می‌کنیم بهبود بخشیم، پس بایدبه خودمان اجازه بدهیم که احساساتمان را حس کنیم. بسیاری از مردم، داوری‌هایشان را بر اساس احساساتشان انجام می‌دهند. آنها حس می‌کنند که «نباید» عصبانی باشند اما هستند. آنها در جستجوی راهی هستند که با احساساتشان معامله کنند. راه‌های مناسب بسیاری برای بیان احساسات وجود دارد شما می‌توانید بالش‌ها را کتک بزنید، بر سر ماشین فریاد بزنید، بدوید و تنیس بازی کنید. وقتی عصبانی هستید، صدمه دیده‌اید‌ای کسی شما را ترسانده، می‌توانید مقابل آیینه بایستید و با مردم یک گفتگوی جنجالی داشته باشد. وقتی مقابل آیینه می‌ایستید، تصویری از مردم، مقابل شما قرار می‌گیرد. پس به آنها بگویید که واقعاً چه احساسی دارید. همه چیز را از دورن خود بیرون بریزید و با چیزهایی مثل: «خب! کاریست که شده شما را می‌بخشم و می‌گذارم که برودید. حالا که این اتفاق افتاده، نظرم راجع به خودم چیست؟ چه می توانستم بکنم که در این مدتن، با عصبانیت واکنش نشان ندهم؟» به این، برای نزده بودن، یک زمان باور نکردنی است. وقتی درست‌های زندگی را می‌آموزید و از آن می‌‌گذرید، با خود به نرمی رفتار کنید.

      v         من از نظر مالی، آرامش دارم.

دارایی

من، به اوج ثروت می‌رسم.

من دوست دارم که درآمدن همواره افزایش یابد، و مهم نیست که روزنامه‌ها واقتصاددانان می‌گویند. من به آن سوی  درآمد کنونی‌ام حرکت کرده و به اوج درآمدی که پیش‌بنی می‌کنم. خواهم رفت. به راهنمایی‌های مردم که می‌گویند «تا کجا پیش برو» و یا«چه کارهایی بکن» هیچ کاری ندارم. من به راحتی، تا آن سوی درآمد پدر و مادرم می‌روم. آگاهی من از علم اقتصاد، همواره رو به افزایش است و عقاید و نظرات جدید را نیز درک می‌کنم. عقایدی که راه‌های جدیدی برای زندگی کردن واقعی، همراه با ثروت، آرامش و زیبایی را نشان می‌دهد. استعدادها و توانایی‌هایم بیش از حد، خوب بوده و با توجه به نیازهایی که از دنیا دارم، برایم بسیار شادی‌ ‌آفرین است. من همة احساساتی  را که به سوم نیست کنار می‌گذارم به سوی پذیرفتن موقعیتی جدید که در خود امنیت مالی نهفته دارد، حرکت می‌کنم.

      v         عشق یعنی همة نیاز من به ساختن دنیایم.

ساختن

- /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman","serif"; mso-bidi-font-family:"Traditional Arabic";} -->

دانلود بررسی جامع خودشناسی

دانلود مقاله بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی

بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی

مقاله بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی در 49 صفحه ورد قابل ویرایش

دانلود بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی

تحقیق بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی 
پروژه بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی 
مقاله بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی 
دانلود تحقیق بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی
پروژه
پژوهش
مقاله
جزوه
تحقیق
دانلود پروژه
دانلود پژوهش
دانلود مقاله
دانلود جزوه
دانلود تحقیق
دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 39 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 49

بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی



واژه شناسی

درباره واژه نفس آمده است.

نفس (بر وزن فلس) در اصل به معنی ذات است. طبرسی ذیل “و ما یخدعون الا انفسهم” بقره : 9 فرموده : نفس سه معنی دارد یکی بمعنی روح ، دیگری به معنی تاکید مثل “جائنی زید نفسه” سوم بمعنی ذات و اصل همان است.

نفس در قرآن مجید نیز به چند معنی به کار رفته است .

1)     روح مثل “الله یتوفی النفس الا نفس حین موتها” خدا ارواج را در حین موت از ابدان می‌گیرد و روحی را که بدنش نمرده در وقت خواب قبض می‌کند ، آنگاه روحی را که در خواب گرفته نگاه می‌دارد. اگر مرگ را بر صاحب آن نوشته باشند و دیگری را تا وقتی معین به بدن می‌فرستد.

2)     ذات و شخص . مثل “واتقو یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا” بقره : 48 بترسید از روزیکه کسی از کسی کفایت نمیکند.

3)     در آیاتی نظیر “و ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی” یوسف : 53 . “و نفس و ما سواها . فالهمها فجورها و تقویها” شمس: 7و8 . میشود منظور تمایلات نفسانی و خواهشهای وجود انسان و غرائز او باشد که با اختیاری که داده شده میتواند آنها را در مسیر حق یا باطل قرار دهد.

4)     قلوب و باطن . در آیاتی نظیر “واذکر ربک فی نفسک تضرعا وخیفه” اعراف : 205. و تخفی فی نفسک مالله مبدیه احزاب : 37 .  مراد از نفس و نفوس در این آیات باید قلوب و باطن انسانها باشد.

5)     نفس به معنی بشر اولی در آیاتی مانند “یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء” سوره نساء : آیه 98 : انعام – 189 : اعراف


واژه الله

الله : ] ال لا[ (اخ) خدای سزای پرستش (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه تهذیب عادل) . علم است برای ذات واجب الوجود. (متن الفه) نام خداوندی تبارک و تعالی ، اصل این کلمه الاه (= اله) بود. علم است که به معبود حق دلالت دارد. چنانچه جامع معانی همه اسماء الحسنی می‌باشد ، نامی ازنام‌های خدا . لفظ جلاله. 1

باید دانست که در این کلمه صفت بخصوص از صفات حق تعالی منظور نیست و آن فقط علم ذات باری تعالی است ، ولی التزاما بجمیع صفات خدا دلالت می‌کند و شاید از این جهت گفته‌اند : الله نام ذات واجب الوجودی که جامع تمام صفات کمال است و این لفظ مبارک مجموعا دو هزار و هفتصد و دو بار در قرآن مجید آمده است و پنج بار “اللهم ” و بقیه “الله” (المعجم المفرس) وجود حق تعالی و توحید قرآن تعریف نکرده است و نشان نداده است. 2


واژه عدّو

عدو : دشمن که در قلب به انسان عداوت دارد و در ظاهر مطابق آن رفتار می‌کند “ان الکافرین کانوا لکم عدوا مبینا” نساء : 101 .

ان الشیطان للانسان عدو مبین) یوسف : 5

به قول راغب دشمن 2 جور است یکی آنکه بشخص عداوت دارد و بقصد دشمنی است مثل : “فان کان من قوم عدو لکم” نساء : 92

دیگری آن که به قصد عداوت نیست بلکه وی حالتی دارد که شخص از آن متاذی می‌شود چنانکه از کار دشمن ، مثل “فانهم عدو لی الا رب العالمین”

بعضی موارد از عداوت دشمنی ظاهر و از بعضا عداوت و کینه قلبی است گرچه عداوت بمعنی تجاوز قلبی است در اقرب موارد گفته : عداوت به معنی خصومت و دوری است بقولی آن اخص از بغضاء است که هر عدو مبغض است و گاهی آنکه دشمن نیست مبغض است.3

در آیه “و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان” مائده 20 : عدوان چنانچه از راغب نقل شده است و در المنار ذیل آیه فوق گفته عدم رعایت عدالت در رفتار و معامله با دیگران لذا بهتر است آن را ظلم معنی کرد یعنی در گناه ظلم همدیگر را یاری نکنید.


خودشناسی و اصطلاحات آن

اصطلاحاتی که برای شناخت خود باید مورد توجه قرار گیرد عبارتند از:

1-حیات : عالی ترین محصولی که کارگاه طبیعت تولید می‌کند ، این پدیده با قطع نظر از ماهیت شگفت انگیزی که دارد ، دارای مختصات عمومی و روشنی است که آن را از سایر اجزاء عالم طبیعت مشخص می‌نماید. مانند احساس ، لذت و الم ، آماده نمودن محیط برای زیست تولید نسل ، مقاومت در مقابل عوامل مزاحم و .. همه جانداران در این پدیده مشترک می‌باشند.

2-جان : مانند خمیر مایه حیات برای جانداران است ، یا حیات در چهره احساس ملایم و ناملایم جان نامیده می‌شود.

3-خود : عامل مدیریت حیات است که تنظیم روابط حیات را با محیط طبیعی و با سایر موجودات پیرامون خود بعهده می‌گیرد.

4-من : از آنهنگام که خود مورد آگاهی قرار می‌گیرد و می‌تواند از “جز خود” تفکیک شود. من و خود باعتبار ابعاد و کیفیات مختلف ، با توصیفات گوناگونی متنوع میگردد ، مانند من اجتماعی ، من برتر ، من طبیعی ، من ایده آل، من مجازی و من حقیقی …

5-روان : اصطلاحی است برای آن حقیقت واحد درونی که دارای فعالیت‌ها و خواص و نمودهای مخصوص می‌باشد که در علوم گوناگون روانی مورد بحث و تحقیق قرار می‌گیرند.

بنظر می‌رسد که تفاوت چهره من و روان در وضع پویایی روان است که عبارت است از تحرک دائمی و دگرگونی مستمر که در من حکمفرما است. اگر اولین استعمال کنندگان این اصطلاح باین معنای پویایی من توجه داشته و آن را روان اصطلاح کرده‌اند ، توجهی فوق العاده با ارزش داشته‌اند. جلال الدین مولوی در توضیح اندیشه و امعان که بمعنای دقت در تفکر است ، چنین می‌گوید:

چیست امعان ؟ چشمه را کردن روان    چون ز تن وارست گویندش روان

6-روح : جنبه عالی روان که وابستگی آن را به جهان مافوق طبیعت محسوس نشان می‌دهد ، روح نامیده می‌شود. البته دو اصطلاح روح و روان گاهی بطور مترادف بجای یکدیگر هم بکار برده می‌شوند.

7-ذات : اصطلاحی است دارای معنای عمومی که در مقابل جهان عینی بکار می‌رود و اغلب مترادف با ماهیت است.


لوازم ایمان ، عمل صالح است.

والذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون

کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، اهل بهشت هستند و برای همیشه در آنجا به سر خواهند برد.

انسان مومن باید دست به هر کار و فعلی که می‌زند از انگیزه الهی برخوردار باشد ، یعنی عمل خود را به قصد قرب به خدا انجام دهد.

“گفتار نیک و پندار نیک” : نه تنها اعمال و افعال انسان مومن باید حساب شده و دقیق باشد ، بلکه گفتار و پندار او نیز باید درست و صحیح باشد. انسان مومن نباید سخن لغو و بیهوده بر زبان جاری سازد ، هم چنان که نباید شهادت ناحق و دروغ بدهد. قرآن کریم به هنگام برشمردن صفات “عبادالرحمان” در مورد آنها چنین می‌گوید :

والذین لا یشهدون الزور اذا مروا باللغو مروا کراما

(عبادالرحمن) کسانی هستند که شهادت ناحق و دروغ ندهند چون بر امور ناپسندی بگذرند با بزرگواری گذر کنند. (فرقان 72)

انسان نمونه قرآن فردی است که از میان آراء و نظرات مختلف نیکوترین آنها را انتخاب می‌کند. به بیان دیگر او حتی به اقوال مخالفان خود نیز با بزرگواری گوش فرا داده و سخنی را که حق است می‌پذیرد.

فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه

بشارت ده بی‌کسانی که وقتی کلامی را می‌شنوند بهترین و نیکوترین آن را انتخاب می‌کنند. (زمر 19)

“راستی” و صداقت نیز از برجسته ترین صفات و کمالات انسان مومن است. چنین انسانی هیچ گاه سخن دروغ و سخن زشت را بر زبان خود جاری نمی‌سازد، حتی اگر با جاهلان و فرومایگان نیز برخوردی داشته باشد با زبان خوش پاسخ آنها را می‌دهد.

و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما

(عباد الرحمان) کسانی هستند که هرگاه مردم جاهل آنان را خطاب کنند با سخن ملایم پاسخ دهند (فرقان 6)

“مردم گرایی” : انسان نمونه قرآن انسانی اجتماعی و مردم گراست. او حق ندارد که دور از جامعه در گوشه عزلت به سر برده و احساس هیچ گونه تعهد و مسئولیتی نکند. انسان مومن باید به دردها و گرفتاریهای افراد جامعه خود اندیشیده و راه درمانی برای آن پیدا کند ، چرا که از نظر قرآن کریم افراد مومن در حکم یک پیکر بوده و میان آنها رابطه برادری برقرار است.


عنوان : خداشناسی در کلام حضرت علی (ع)

در کتاب نهج البلاغه با استناد به کلام امیر مومنان علی (ع) واقعیات و حقایق با اهمیتی در رابطه با موضوعات خدا و انسان مورد بحث قرار گرفته که در 4 بخش کلی آن اشاره می‌گردد.


بخش اول :

بیان مختصات مقام شامخ خداوندی است که در حقیقت بازگو کننده اوصاف جمال و جلال آن ذات اقدس است. که بدون آنها ، خدایی مطرح نیست و راه شناخت این مختصات ، توجه همه جانبه به مفهوم کامل مطلق است که ضروری ترین صفت اوست ، مانند :

الحمدالله الذی علابحوله و دنا بطوله مانح کل غنیمه و فضل و کاشف کل عظیمه و ازل.15

سپاس مرخدای راست که به قدرت و سلطه ربوبیش بالاتر از همه جهان هستی است و با احساس و عنایت پروردگاریش به همه موجودات نزدیک است. اوست بخشنده هر سود و فضل ، و برطرف کننده هر حادثه بزرگ و تنگنای سخت.

الاول الذی لم یکن له قبل فیکون شی قبله و الاخر الذی لیس له بعد فیکون شی بعده.16

خدا آن ذات اول است که برای او هیچ قبلی نبوده است تا پیش از ذات اقدس او چیزی وجود داشته باشد ، و آن آخر است که برای او بعدی وجود ندارد تا چیزی بعد از او وجود داشته باشد (یعنی آن ذات واجب مافوق هر ابتدا و انتهاست که تصور شود.)

الحمدالله  المتجلی لخلقه بخلقه و الظاهر لقلوبهم بجحته .17

سپاس مر خدای را که به وسیله خلقتی که فرموده ، به مخلوقاتش تجلی نموده و با حجت درونی در دلهای آنان آشکار است.

همچنین است در جملات دیگر از نهج البلاغه که علم مطلق و قدرت مطلقه خداوندی را با بیانات روشن توصیف می‌کند و چنانکه می‌‌دانیم ، این توصیفات از قبیل تعریفات منطقی معمولی نیست که منظور از آنها ، توضیحی درباره ذات خداوندی باشد ، زیرا هم از نظر عقلی و هم با نظر به جملات نهج البلاغه که در موارد متعدد آمده است ، ذات اقدس الهی قابل شناخت نیست. بلکه رابطه انسانهای رشد یافته با خدا همان طور که امیرالمومنین علیه السلام فرموده است، تجلی اوست در دلهای شایسته با نیروی ایمان. از آن جمله :

و لا تقدر عظمته الله سبحانه علی قدر عقلک فتکون من الهالکین هو القادر الذی اذا ارتمت الاوهام لتدرک منقطع قدرته و حاول الفکر المبرا من خطرات الوساوس ان یقع علیه فی عمیقات غیوب ملکوته و تولهت القلوب الیه لتجری فی کیفیه صفاته و غمضت مداخل العقول فی حیث لا تبلغه الصفات لتنال علم ذاته ردعها و هی تجوب مهاوی سدف الغیوب متخلصه الیه سبحانه فرجعت اذ جبهت معترفه بانه لا ینال بجور الاعتساف کنه معرفته .18

عظمت خداوندی را به اندازه عقل خود اندازه گیری مکن ، زیرا از هلاک شوندگان خواهی گشت. خداوند آن توانای مطلق است که هرگاه اوهام انسانی بخواهد نهایت قدرت او را درک کند و فکر تجرید شده و خالص از جریانات وسوسه‌ها بخواهد در اعماق غیوب ملکوت الهی ذات او را دریابد و دلها با اشتیاق برای دریافت کیفیت صفات او به فعالیت بیفتند و عقول انسانی با دقیق ترین راهها با نفوذ بسیار ظریف و دقیق بخواهند برای شناخت ذات او به مقامی که اوصاف توانایی رسیدن به آن را ندارد ، وارد شوند ، آن عقول را بر می‌گرداند در حالی که در مهلکه‌های تاریکیهای غیوب سرگردانند. این عقول که برای شناخت ذات خداوندی حرکت کرده بودند ، در حالی که دست رد به پیشانی آنها زده شده است ، برمی‌گردند و اعتراف می‌کنند که با تعدی تکلف آمیز نمی‌توان به کنه معرفت او نایل گشت.


فهرست

 

عنوان                                                                            صفحه

چکیده .............................................................................................................................................

مقدمه ..............................................................................................................................................

واژه شناسی ...................................................................................................................................

خودشناسی و اصطلاحات آن ...................................................................................................

تفسیر از خود بیگانگی و انواع آن ............................................................................................

آشنا ساختن انسان با خویشتن ................................................................................................

اهمیت خودشناسی در قرآن کریم .........................................................................................

انسان و شناخت های کاذب و فریبنده ..................................................................................

انسان و خداشناسی .....................................................................................................................

ارزش و مقام انسان ......................................................................................................................

ویژگی‌های انسان کامل در قرآن ..............................................................................................

خداشناسی در کلام حضرت علی (ع).....................................................................................

نگاهی به سیمای انسان کامل و ویژگیهای او از دیدگاه نهج البلاغه .............................

انسان و دشمن شناسی ..............................................................................................................

دشمن داخلی ................................................................................................................................

ناکثین و شیوه حضرت علی (ع) در برخورد با آنان ............................................................

سیمای ناکثین ..............................................................................................................................

نتیجه گیری ...................................................................................................................................

پی نوشتها .......................................................................................................................................

فهرست منابع ................................................................................................................................

 

دانلود بررسی نظرات مختلف دربارة انسان شناسی

دانلود مقاله خودشناسی

مقاله خودشناسی

مقاله خود شناسی

دانلود مقاله خودشناسی

مقاله خود شناسی
دسته بندی پژوهش
فرمت فایل doc
حجم فایل 25 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 26

مقاله خود شناسی

فهرست مطالب

آغاز خداشناسی، خودشناسی است...................... 1

خداجویی (چرا برای شناسایی آفریدگار جهان فکر و مطالعه می کنیم؟)   2

آثار خداشناسی در زندگی ما........................ 4

خداشناسی از یک راه مطمئن......................... 5

انگیزه خداجویی................................... 7

انواع صفات خدا (چرا صفات خدا به دقت و احتیاط فراوان احتیاج دارد؟) 7

چه راهی برای خداشناسی وجود دارد که مبتنی بر نوعی یافت درونی و وجدانی است؟........... 11

چرا تفاوتی که خداوند در خلقت مخلوقات گذاشته است، ظلم به آنها محسوب نمی شود؟........ 14

فلسفه آفرینش (هدف خدا از خلقت آفرینش چیست؟)...... 14    

چه نفع و بهره ای از آفرینش نصیب موجودات می شود؟.. 15

چرا خداوند درخلقت موجودات تفاوت قائل شده است؟.... 18

چه قانونی سعادت بشر را تضمین می کند؟ ............ 19

وضع قوانینی این چنین از عهده چه کسی ساخته است؟... 19

رضای پروردگار را چگونه باید کسب کرد؟............. 20

خوف و رجاء....................................... 21

امتحان........................................... 22

دعا.............................................. 23

شکر.............................................. 23

 لطف............................................. 24 



 

 

آغاز خداشناسی، خود شناسی است

خودشناسی چگونه است؟

 به چند نمونه از ویژگی های انسان التفات کنیدتا خالق را بهتر بشناسید

1- هرگاه به این حقیقت واقف شود که آدم خلیفه خدا بر روی زمین است یعنی آیینه تمام نمای صفات الهی است و هرکس بخواهد خدا را ببیند می تواند او را که ساخته شده و دست پرورده خداوند است مشاهده نماید چنین کسی خدای خود را خواهد شناخت.

2- آدمی که دربندگی پروردگار خود ثابت باشد خداوند به خود می بالد وبه هنر خویش تبریک می گوید و می فرماید: آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده. چون که خدا خودش بهتر می داند که چه موجود عظیمی آفریده از این جهت به آفرینش خود تبریک می گوید.

3- همچنین در آیات متعدد قرآن تصریح گردیده که انسان مسجود ملائک است.

4- در حدیث است که بیان می کند: هرکس خود را شناخت محققاً خدای خود را شناخته است.

5- زمانی که آدم بداند که قلبش منزلگاه خدا است.

6- آنگاه که امانت و اختیار خداوند را در خود احساس نمود.

7- موقعی که فهمید و به یقین رسید که خداوند چاشنی روح خود را در وجود او دمیده است ارزش وجودی خود را درک می کند و تقرب و نزدیکی خویش را با خالق یکتا حفظ نموده و پیوند بندگی را محکمتر نگه می دارد و از خودشناسی به خداشناسی پی می برد و این خودشناسی هرچه دقیقتر و عمیق تر گردد معرفت خداشناسی در انسان تقویت می شود.بنابراین می توان گفت همانطور که قرآن کلام خدا است و پیامبر کلام خدا است انسان هم کلام خداوند است.پس آنکس که جانشین خدا در زمین است خدا را می شناسد.آنکه وجودش کلمه خدا است با کلام خدا آشنا است. او که قلبش جایگاه خدا است خدا را می شناسد.

پس انسان با توجه به شناخت خویشتن و درون نگری خود به شرح فوق و اینکه دارای نیروهای خدادادی عقل و فطرت و قدرت خلاقیت و اختیار و انتخاب احسن است مسلماً به مرحله ای می رسد که خالق یکتای خود را می بیند و می شناسد و تنها او را می پرستد.

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدّ است مکان آدمیت

 خدا جویى

 چرا براى شناسایى آفریدگار جهان فکر و مطالعه مى کنیم؟

1- عشق به آگاهى و آشنایى به جهان هستى، در درون جان همه ما است.

همه ما به راستى مى خواهیم بدانیم این آسمان بلندپایه، با اختران زیبایش، این زمین گسترده با مناظر دل فریبش، خود به خود به وجود آمده اند، یا این نقش هاى عجیب به دست نقاشى ماهر و توانا و چیره دست، کشیده شده است؟

نخستین سؤالاتى که در زندگى براى همه ما پیدا مى شود این است که:

از کجا آمده ایم؟ در کجا هستیم؟ و به کجا مى رویم؟

و ما اگر پاسخ هاى این پرسش هاى سه گانه را بدانیم ؟ یعنى بدانیم آغاز زندگى ما از کجا شروع شده و سرانجام به کجا خواهیم رفت؟ و اکنون چه وظیفه اى داریم؟بنابراین نخستین چیزى که ما را به دنبال خداجویى و شناسایى آفریننده جهان هستى مى فرستد، همان روح تشنه و جستوجوگر ما است.

2- حس شکرگزارى

 ما هنگامى که به این سفره گسترده آفرینش نگاه مى کنیم و انواع نعمت هایى که در اختیار ما قرار دارد، چشمان بینا، گوش هاى شنوا، عقل و هوش کافى، نیروهاى مختلف جسمانى و روانى، انواع وسایل زندگى، و روزى هاى پاک و پاکیزه، در این سفره پهناور مى بینیم، بى اختیار به این فکر مى افتیم که بخشنده این همه نعمت ها را بشناسیم، و اگر چه نیاز به تشکر ما نداشته باشد، در برابر او شکرگزارى کنیم و تا این کار را نکنیم، احساس ناراحتى و کمبود داریم و این دلیل دیگرى است که ما را به دنبال شناسایى خدا مى فرستد.

دانلود مقاله خودشناسی